کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شغال رو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علی شغال
لغتنامه دهخدا
علی شغال . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) (ملا...) نصرابادی نام اورا با ابیاتی از اشعارش که در معما سروده است در تذکره ٔ خود آورده است . (از الذریعه ٔ آقا بزرگ طهرانی ج 9 ص 529 از تذکره ٔ نصرابادی ، فصل پانزدهم ص 504).
-
شغال آباد
لغتنامه دهخدا
شغال آباد. [ ش َ ] (اِخ ) نام محله ای به تهران قدیم . (یادداشت مؤلف ).
-
شغال به
لغتنامه دهخدا
شغال به . [ ش َ ب ِه ْ ] (اِ مرکب ) شال . بِه ِ جنگلی . نام شغال به را در مازندران و رامیان و کتول به این درخت میدهند و در لاهیجان به نام توچ معروف است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به توچ و شال شود.
-
شغال چس
لغتنامه دهخدا
شغال چس . [ ش َ چ ُ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است در دره ٔ کتول و جنگلهای مازندران . (یادداشت مؤلف ).
-
انگور شغال
لغتنامه دهخدا
انگور شغال . [ اَ ش ُ ] (اِ مرکب )عنب الثعلب . صاحب تحفه عنب الثعلب را سگ انگور آورده . و رجوع به عنب الثعلب و سگ انگور و انگورک توره شود.
-
جستوجو در متن
-
گال
لغتنامه دهخدا
گال . (اِ) قسمی ارزن . گاورس . (برهان ). به هندی کنگی . (آنندراج ) : من و غلام و کنیزک بدان شده قانعکه هر سه روز همی یافتیم یک من گال . مسعودسعد.در آرزوی آنم کز ملک و ضیعتی آرد بریع برزگرم ده قفیز گال . مسعودسعد.مائیم و این چمن تو رو ای مرغ دانه چین ...
-
شار
لغتنامه دهخدا
شار. (اِ) شهر باشد و شارستان شهرستان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شهر باشد که عربان مدینه خوانند. (برهان قاطع). شهر و مدینه . (غیاث ). || بنای بلند و بس عالی بود. (فرهنگ جهانگیری ). بنای بلند و عمارت عالی را گفته اند. (برهان قاطع). عمارت بلند. ...
-
انگور
لغتنامه دهخدا
انگور. [ اَ ] (اِ) میوه ٔ رز. میوه ٔ مو. این میوه بصورت یک خوشه ٔ مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانه ٔ انگور گویند و آنها بشکل کروی ، بیضوی ، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین ). عنب . در خبر است که آدم و حوااول چیزی ...
-
مفت
لغتنامه دهخدا
مفت . [ م ُ ] (ص ، ق ) رایگان و بدون مزد و بدون اجرت که چلمله و شایان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رایگان . به رایگان . مجان . مجاناً. بی بها. بی قیمت . آنچه بی رنج وکوشش به دست آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه بی رنج و محنت به دست آید. (آنندراج ...
-
طرابلس غرب
لغتنامه دهخدا
طرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 285). از مشاهیر بلاد افریقیه مملکتی است از اقلیم دوم و سوم و بلاد مشهورش فزان و ولای...
-
گ
لغتنامه دهخدا
گ . (حرف ) گاف یا کاف غیرصریحه که عرب آن را قاف معقوده گوید و در یمن آن را تلفظ کنند چون فارسی زبانان . حرف بیست و ششم از الفبای فارسی است . این حرف در الفبای عربی نیست و در حساب جمل آن را = ک (بیست ) گیرند. و آواز آن میان جیم و کاف است . عبدالرشید ت...
-
سامان
لغتنامه دهخدا
سامان . (اِ) پهلوی سامان ، ارمنی سَهْمَن از شکل قدیمی پهلوی ساهمان ؟ اشتقاق آن از ریشه ٔ سانسکریت سد (بمعنی اعتناکردن ، نزول ) قطعی نیست : بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با نهادو سامان بود. کسائی (از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ).ترتیب و اس...
-
پنجاب
لغتنامه دهخدا
پنجاب . [ پ َ ] (اِخ ) سرزمین پنج رود میان رود سند (از غرب ) و جمنا (از شرق ) و پنج رود به نامهای جهلم ، جناب ، راوی ، بئاس ، ساتلج آن را مشروب می سازد.دشتی است آبرُفتی و هموار. نام یکی از ایالات شمال غربی هندوستان و جنوب شرقی ایران است و با گنگ ناحی...
-
دیو
لغتنامه دهخدا
دیو. [ وْ ] (اِ) نوعی از شیاطین . (برهان ). شیطان و ابلیس . (ناظم الاطباء). شیطان . (ترجمان القرآن ). آهرمن . (فرهنگ اسدی طوسی ). اهرمن : بکار آور آن دانشی کت خدیوبداده ست و منگر بفرمان دیو. بوشکور.فانسیه الشیطان ؛ دیو فراموش کرد آن غلام را با یاد نی...