کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعف
لغتنامه دهخدا
شعف . [ ش َ ] (ع مص ) شیفته کردن دوستی کسی دل کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). دل بردن و شیفته گردانیدن . عشق . (از مصادراللغة زوزنی ). || بیمار گردانیدن دل کسی را...
-
شعف
لغتنامه دهخدا
شعف . [ ش َ ع َ ] (ع اِ) شدت بیم . || عشقی که دل برد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سر کوهان . || پوست درخت غاف . || بیماری مر ماده شتر را که از آن موی چشم وی فروریزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ج ِ ...
-
شعف
لغتنامه دهخدا
شعف . [ ش َ ع َ ](ع مص ) پوشیدن دوستی دل کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن دوستی کسی را و تمام گرفتن دوستی دل را. (غیاث اللغات ). شیفته گردانیدن . (مجمل اللغة). برسیدن دوستی در میان دل . (مصادر اللغة ز...
-
واژههای مشابه
-
شوق و شعف
لغتنامه دهخدا
شوق و شعف . [ ش َ / شُو ق ُ ش َ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق و شور. خرسندی و شادمانی .
-
شور و شعف
لغتنامه دهخدا
شور و شعف . [ رُ ش َ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق و هیجان و شادی .
-
واژههای همآوا
-
شاف
لغتنامه دهخدا
شاف . (اِ) پنبه که بدارو ترکرده بر چشمان نهند دفع رمد را. (شرفنامه ٔ منیری ). دارویی که بمیل در چشم کشند. (آنندراج ) : تیره چشمان روان ریگ روان را در زرور شاف شافی هم ز حصرم هم ز رمان دیده اند. خاقانی .باد چو باد عیسوی گرد سم براق اواز پی چشم درد جان...
-
جستوجو در متن
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب َ ] (اِ) خوشحالی و شعف . (ناظم الاطباء).
-
شعفاء
لغتنامه دهخدا
شعفاء. [ ش َ ] (ع ص ) ماده شتر مبتلا به بیماری شَعَف . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شتر ماده ٔ شعف رسیده ، خاص به اناث است و گفته نمیشود: جمل اشعف . (منتهی الارب ). خاص به اناث است و گفته نمیشود: جمل اشعف ، بلکه گویند: اسعف . (از اقرب الموارد). ...
-
زغاریت
لغتنامه دهخدا
زغاریت . [ زَ ] (ع اِ) فریادی که زنان تازی در وقت خوشحالی و شعف مینمایند. هلهله . (ناظم الاطباء).
-
شعفة
لغتنامه دهخدا
شعفة. [ ش َ ف َ ] (ع مص ) شیفته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شعف شود.
-
گشنیز
لغتنامه دهخدا
گشنیز. [ گ َ ] (اِ) رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. (برهان ). شادمان . خرسند. مسرور. خوشحال . شادی و شعف . خوشی و خرمی . (از ناظم الاطباء).
-
زیخ
لغتنامه دهخدا
زیخ . (اِ) طپش و خفقان قلبی که از شعف یا از هول و ترس عارض شود. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 42 ب ).