کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعر و سرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاه شعر
لغتنامه دهخدا
شاه شعر. [ ش ِ ](اِ مرکب ) بیت الغزل . شاه بیت . رجوع به شاه بیت شود.
-
اجزای شعر
لغتنامه دهخدا
اجزای شعر. [ اَ ی ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اجزاءِ شعر شود.
-
جستوجو در متن
-
سرود
لغتنامه دهخدا
سرود. [ س َرْ وَ ] (اِ) سرواد که نظم و نثر و شعر و افسانه و قصه باشد. (برهان ).
-
افضل
لغتنامه دهخدا
افضل . [اَ ض َ ] (اِخ ) شاه محمد. وی از مشاهیر مشایخ لاهور بود و شعر هم می سرود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
چامه گوئی
لغتنامه دهخدا
چامه گوئی . [ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) چامه سرائی . سخن سرائی . شاعری . شعرگوئی . گفتن سخن منظوم و کلام موزون ومقفی . || سرایندگی . آوازه خوانی . خوانندگی شعر و غزل با آواز. خواندن شعر و تصنیف و سرود به آهنگ و در دستگاه موسیقی . و رجوع به چامه سرائی ...
-
چامه گو
لغتنامه دهخدا
چامه گو. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) چامه گوی . گوینده ٔ شعر. شاعر. سخنسرا. آنکه سخن منظوم سراید و کلام با وزن و قافیه سازد. سرودگوی . تصنیف ساز. || سرودخوان . غزل خوان . تصنیف خوان ، آنکه شعر و غزل به آواز خواند. کسی که سرود و تصنیف و غزل با آهنگ موسیق...
-
عامر
لغتنامه دهخدا
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن عبداﷲ الزبیدی فقیه و عالم به حدیث و انساب و ایام و اشعار عرب بوده شعر هم می سرود. وی زادگاهش مدینه و ساکن بغداد بود و به سال 152 هَ . ق . در همانجا درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
چامه سرائیدن
لغتنامه دهخدا
چامه سرائیدن . [ م َ / م ِ س َ دَ ] (مص مرکب ) شعر سرودن . شعر گفتن . سخن منظوم گفتن . کلام با وزن و قافیه ساختن . || سرودخواندن ، نغمه ساز کردن . شعر و تصنیف با آواز خواندن . سرود و غزل در دستگاه موسیقی خواندن یا نواختن : بزد دست و طنبوردر برگرفت سر...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان جعفری طیاری بغدادی معروف به ابن النور و ابن الحکیم از استادان موسیقی و خط و حدیث و ادب و شعر بود. در موسیقی نظریه ها و ابتکاراتی دارد که موسیقیدانان مصرو شام بدان استناد می جویند. شعر نیز نیکو می سرود. مرگ ی...
-
چامه سرای
لغتنامه دهخدا
چامه سرای . [ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) شعرگوی . شاعر. غزل سرای . تصنیف ساز. آنکه سخن منظوم گوید و کلام موزون و مقفی برشته ٔ نظم کشد. || آوازخوان . خواننده ٔ شعر و غزل در آهنگ موسیقی . کسی که موسیقی داند و خواندن شعر و سرود را در دستگاههای موسیقی دا...
-
عمار حسنی
لغتنامه دهخدا
عمار حسنی . [ ع َم ْ ما رِ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن برکات بن جعفربن برکات بن ابی نمی حسنی . از اشراف و بزرگان و فحلای مکه بود. و در ادب دست داشت و شعر نیز می سرود. وی در سال 1069 هَ .ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
جقوم فبرر
لغتنامه دهخدا
جقوم فبرر. [ ] (اِخ ) از شعرای کتلونی بوده که از زبان ادبی عدول کرد و به لهجه های عامیانه شعر سرود. رجوع به الحلل السندسیة ج 2 ص 225 شود.
-
محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [ م َ ] (اِخ ) سامی پاشا فرزند حسن بیگ بارودی مصری ، متولد به سال 1255 هَ . ق . و متوفی به سال 1322 هَ . ق . به مصر. شاعر معروف و معاصر عرب و نخستین کس است که شعر عربی را از انحطاط به دوران شکوفائی وتجدد کشانید. وی یکی از فرماندهان ارتش مصر بو...
-
چامه گفتن
لغتنامه دهخدا
چامه گفتن . [ م َ / م ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شعر گفتن . شعر و غزل گفتن . سخن منظوم سرائیدن . کلام با وزن و قافیه ساختن . تصنیف ساختن . چکامه و غزل برای ممدوح یا بنام شخص مخصوص بنظم درآوردن : همه چامه گفتند بهرام راشهنشاه بادانش و کام را. فردوسی .|| س...