کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعرگویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعرگویی
لغتنامه دهخدا
شعرگویی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) شاعری و صنعت شعر گفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به شعرگوی و شعر گفتن شود.
-
جستوجو در متن
-
چامه سرائی
لغتنامه دهخدا
چامه سرائی .[ م َ / م ِ س َ ] (حامص مرکب ) شاعری . سخن سرائی . شعرگویی . تصنیف سازی . || آوازخوانی . شعرخوانی . خواندن شعر و تصنیف در دستگاههای موسیقی . خوانندگی .
-
مفحم
لغتنامه دهخدا
مفحم . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) درمانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرومانده در سخن . (از اقرب الموارد). فرومانده از قوت حجت خصم . وامانده در حجت . درمانده شده در سخن . خاموش گردانیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگر زبان آوری و فصاحت ...
-
کعب
لغتنامه دهخدا
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن زهیربن ابی سلمی مزنی از شاعران بلندمرتبه ٔ عرب و از قصیده سرایان معروف مخضرمین است . او در خاندانی شاعرپرور پا به جهان گذارد. در خردی شعر شنید و بصباوت شعر نقل کرد و چون به بزرگی رسید شعر گفت . در تربیت ذوق شعری کعب پدرش زهیر...