کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعرا
لغتنامه دهخدا
شعرا. [ ش ِ ] (اِخ ) شِعْری ̍. رجوع به شِعْری ̍ شود.
-
شعرا
لغتنامه دهخدا
شعرا. [ ش ِ] (ع اِ) درختستان . || مرغزار. (دهار).
-
شعرا
لغتنامه دهخدا
شعرا. [ ش ُ ع َ ] (از ع ، اِ) شعراء. چکامه سرایان و شاعران . (ناظم الاطباء). ج ِ شاعر. (دهار). چکامه سرایان . گویندگان . قافیه سنجان . قافیه پردازان . سخن سرایان . آنان که شعر گویند. (یادداشت مؤلف ) : شعر بی رنگ ولیکن شعرا رنگ برنگ همه چون دیو دوان ...
-
واژههای مشابه
-
نخلبند شعرا
لغتنامه دهخدا
نخلبند شعرا. [ ن َ ب َ دِ ش ُ ع َ ] (اِخ ) لقب خواجوی کرمانی است . رجوع به خواجوی کرمانی شود.
-
واژههای همآوا
-
شارع
لغتنامه دهخدا
شارع . [ رِ ] (اِخ ) کوهی است از کوههای دهناء. ذوالرمة و متمم بن نویره (در مرثیه ٔبرادرش مالک ) از آن یاد کرده اند. (معجم البلدان ).
-
شارع
لغتنامه دهخدا
شارع . [ رِ ] (ع ص ، اِ) خانه ای که در آن بسوی راه نافذ باشد. (منتهی الارب ). بیت شارع ؛ ای قائم علی الطریق النافذ الذی یسلکه جمیعالناس . (اقرب الموارد). ج ، شوارع . (اقرب الموارد). || شاه راه . (مهذب الاسماء). راه بزرگ . (دهار) (منتهی الارب ). طریق ...
-
جستوجو در متن
-
دنانیر
لغتنامه دهخدا
دنانیر. [ دَ ] (اِخ ) خادمه ٔ ابن کناسه و زنی زیبا و از شعرا و صلحا بود و با شعرا وادبا صحبت و مشاعره داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
شعراء
لغتنامه دهخدا
شعراء. [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شاعر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شعرا (در تداول فارسی زبانان ). رجوع به شعرا و شاعر شود.
-
هجر
لغتنامه دهخدا
هجر. [ هََ ] (اِخ ) حازمی گوید: موضعی است که در شعر بعضی از شعرا آمده . (از معجم البلدان ).
-
شمس الشعراء
لغتنامه دهخدا
شمس الشعراء. [ ش َ سُش ْ ش ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) شمس شعرا. آفتاب گویندگان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ابوعرار
لغتنامه دهخدا
ابوعرار. [ اَ ع ِ ] (اِخ ) از بنی عجل .یکی از شعرا و فصحای عرب . (ابن الندیم ). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است .
-
ابوسلطان
لغتنامه دهخدا
ابوسلطان . [ اَ س ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن علی . یکی از شعرا وکتاب از مردم اندلس . مولد و منشاء او غرناطه است .