کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعب النار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعب النار
لغتنامه دهخدا
شعب النار. [ ش َ ب ُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
ذواربع شعب
لغتنامه دهخدا
ذواربع شعب . [ اَ ب َ ع َ ش ُ ع َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارشاخه . چهارشعبه . خداوند چهار شاخ یا شاخه .
-
ذوثلاث شعب
لغتنامه دهخدا
ذوثلاث شعب . [ ث َ ث َ ش ُ ع َ ] (ع ص مرکب ) صاحب سه شاخه : اِنْطَلِقوا الی ظِل ة ذی ثَلث ِ شُعَب . (قرآن 77 / 30)؛ بروید بسوی سایه ٔ صاحب سه شاخه یعنی دود. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 454) و در تفسیر آن گوید: بروید به سایه ای که سه شاخ و سه جانب دارد گفت...
-
شعب ابیطالب
لغتنامه دهخدا
شعب ابیطالب . [ ش ِ ب ِ اَ ل ِ ] (اِخ ) موضعی در مکه ، مولد آن حضرت (ص ). (از ناظم الاطباء). رجوع به المعرب جوالیقی ص 60 شود.
-
شعب بوان
لغتنامه دهخدا
شعب بوان . [ ش ِ ب ِ ب َوْ وا ] (اِخ ) چراگاهی است فراخ به فارس در ممسنی دوفرسخی شرقی فهلیان (میان فارس و کرمان ) و آن یکی از چهار بهشت (جنات اربعه ) دنیاست ، و سه دیگر عبارتند از: اُبُلّة. در بصره ، سغد در سمرقند، غوطه در دمشق . (یادداشت مؤلف ). چر...
-
شعب الخوز
لغتنامه دهخدا
شعب الخوز. [ ش ِ بُل ْ ] (اِخ ) به مکه است و از آنجاست : ابراهیم بن یزید خوزی . (یادداشت مؤلف ).
-
شعب العجوز
لغتنامه دهخدا
شعب العجوز. [ ش ِ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در بیرون مدینه که کعب اشرف در نزدیکی آن کشته شد و آن را شرج العجوز هم گویند. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) (از آنندراج ).
-
شعب ابی یوسف
لغتنامه دهخدا
شعب ابی یوسف . [ ش ِ ب ِ اَ س ُ ] (اِخ ) همان کوه است که بنی هاشم هنگام مخالفت قریش با آنها در آنجا مسکن گزیدند. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ذهب
لغتنامه دهخدا
ذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از آن بشمس کنایت کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بدپاکتر ز ...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...