کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شش روزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شش انگشت
لغتنامه دهخدا
شش انگشت . [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه بر دست یا پای بجای پنج شش انگشت دارد و چنین کسی را در تداول عوام شش انگشتی گویند. اعنش . عنشاء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشتی شود. || (اِ مرکب ) شش جهت . (لیلی و مجنون چ وحید ص 31) : این هفت قواره ...
-
شش انگشتی
لغتنامه دهخدا
شش انگشتی . [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] (ص نسبی ) شش کلکی . (یادداشت مؤلف ). دارای شش انگشت . اعنش . آنکه او را شش انگشت بردست باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشت شود.- سادات شش انگشتی ؛ سلسله ای از سادات که به ارث غالباً شش انگشت بر دست داشتند و از ...
-
شش بانو
لغتنامه دهخدا
شش بانو. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) شش بانوی پیر. ماه و پنج سیاره ؛ یعنی عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
شش برگ
لغتنامه دهخدا
شش برگ . [ ش َ / ش ِ ب َ ] (ص مرکب ) که شش تا برگ دارد: گل شش برگ . || (اِ مرکب ) طعامی است . گوشت سرخ کرده ٔ پیچیده در خمیر گسترده . (یادداشت مؤلف ). خمیری که در آن گوشت پخته نهند. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ).
-
شش بش
لغتنامه دهخدا
شش بش . [ ش َ / ش ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) شش و بش . (یادداشت مؤلف ). مرکب از شش فارسی و بش ترکی به معنی پنج ،و این اصطلاحی است نرادان را آنگاه که طاس ها بنحوی نشیند که یکی را نقش خانه های شش و دیگری پنج بر بالا وروی قرار گیرد. رجوع به «شش و...
-
شش بید
لغتنامه دهخدا
شش بید. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب وتوتون و سکنه ٔ آن 500 تن و آب آن از چشمه های متعدد است . ساکنان آن از طایفه ٔ ولدبیگی در دو محل نزدیک به هم واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ...
-
شش پا
لغتنامه دهخدا
شش پا. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هر جانوری که دارای شش دست و پاباشد. || جعل و چلپاسه . (ناظم الاطباء).
-
شش پاره
لغتنامه دهخدا
شش پاره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ٔ شش ، پاره و قطعه ای از جگر سفید : گفت ابله زنی بوده ای ، شش پاره که به یک جو نمی ارزد میبرد (گربه ) تبری که به ده دینار خریده ام رها خواهد کرد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 149).
-
شش پر
لغتنامه دهخدا
شش پر. [ ش َ /ش ِ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعه ٔ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین ...
-
شش پستان
لغتنامه دهخدا
شش پستان . [ ش َ / ش ِ پ ِ ] (اِ مرکب ) ماده سگ . (ناظم الاطباء). سگ که به تازی کلب خوانند. (از برهان ). || دشنامی است که به زنان دهند چه ایشان را تشبیه به ماده سگ کرده اند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).
-
شش پستان
لغتنامه دهخدا
شش پستان . [ ش ُ پ ِ ] (ص مرکب ) زنی که پستانهای وی نرم و بزرگ و افتاده باشد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر که مانند شش پستانی نرم و سست داشته باشد. (آنندراج ). نرم پستان و افتاده پستان . (غیاث اللغات ) : خیک است شش پستان زنی رومی دلی ز...
-
شش پنج
لغتنامه دهخدا
شش پنج . [ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) شش و پنج . (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج ). رجوع به شش و پنج شود.- شش پنج باز ؛ آنکه نرد می بازد. نراد.- شش پنج زدن ؛ نردبازی کردن و شش و پنج آوردن : شش پنج زنند برتران نقش یک نقش رسد فروتران را. خاقانی...
-
شش پنجه
لغتنامه دهخدا
شش پنجه . [ ش َ / ش ِ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی دوایی . (ناظم الاطباء). نام دارویی است که آن را کَشنَه بر وزن دشنه می گویند. (برهان ) (از آنندراج ). رجوع به کشنه شود.
-
شش پنچه
لغتنامه دهخدا
شش پنچه . [ ش َ / ش ِ پ َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) شش پنجه . (ناظم الاطباء). رجوع به شش پنجه شود.
-
شش پهلو
لغتنامه دهخدا
شش پهلو. [ ش َ / ش ِ پ َ ] (ص مرکب ) هر چیز که دارای شش جهت و یا طرف باشد. شش بر. شش سو : ازین سرو شش پهلوی هفت شاخ که بالاش تنگ است و پهلو فراخ . نظامی .اژدها را درید کام و گلوناچخ هشت مشت شش پهلو. نظامی .درختی است شش پهلو و چاربیخ تنی چند را بسته ب...