کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ششتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ششتری
لغتنامه دهخدا
ششتری . [ ش ُ ت َ ] (ص نسبی ) هرچیز منسوب و متعلق به ششتر (شوشتر). || شوشتری . در قدیم قسمی جامه ٔ پوشیدنی گران قیمت بوده است منسوب به شوشتر. ثوب تستری . ثیاب تستریة. (از یادداشت مؤلف ) : ز هندی و چینی و از بربری ز مصری و از جامه ٔ ششتری . فردوسی .ا...
-
واژههای مشابه
-
علی ششتری
لغتنامه دهخدا
علی ششتری . [ ع َ ی ِ ش ُ ت َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی . مکنی به ابوالحسن . وی فقیه و صوفی و حکیم و ادیب و شاعر و نویسنده ٔ قرن هفتم هَ . ق . بودو در سال 668 هَ . ق . در دمیاط مصر درگذشت . او راست : 1- دیوان شعر. 2- الرسالة العلمیة. 3- ا...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود.
-
علی اندلسی
لغتنامه دهخدا
علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود.
-
علی نمیری
لغتنامه دهخدا
علی نمیری . [ ع َ ی ِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود.
-
دیبا گری
لغتنامه دهخدا
دیبا گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دیباگر. شغل دیباگر. (ناظم الاطباء) : صبا چون درآیدبه دیباگری زمین رومی آرد هوا ششتری . نظامی .|| (اِ مرکب ) کارخانه ٔ دیبابافی . (ناظم الاطباء).
-
ریسمانی
لغتنامه دهخدا
ریسمانی . (ص نسبی ) منسوب به ریسمان . (ناظم الاطباء). || نوعی طیلسان : هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا ششتری یا ریسمانی یا دست کار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
-
شاکره ٔ هندیة
لغتنامه دهخدا
شاکره ٔ هندیة. [ ک ِ رَ ی ِ هَِ دی ی َ ] (اِخ ) شهربانو فرزند علیرضابن محمد طاهر ششتری که در 1244 در بمبئی به دنیا آمد و در سال 1319 هَ . ق . درگذشت . (از الذریعة ج 9 ص 494).
-
بها گرفتن
لغتنامه دهخدا
بها گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). قیمت گرفتن . پربها شدن . باارزش شدن : مرد بحکمت بها و قیمت گیردزی ّ زنان است ششتری و بهایی . ناصرخسرو.و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) ششتری شاعر. او در مائه ٔ چهارم میزیسته است . لکن در تذکره های دسترس ما نام او نیامده است و ظاهراً منظور از ابوالعلا در بیت ذیل منوچهری مراد همین ابوالعلا ششتری باشد چه او را در ردیف شعرای فارسی زبان آورده است :بوالع...
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) از مردم شوشتر برادر علاءالملک مرعشی ششتری . ادیب و عالم بود و اشعار فارسی میگفت و دیوان مرتب دارد. در سال 1046 هَ . ق .در بنگاله از بلاد هندوستان وفات یافت . کتابی انموذج العلم و دیگر به نام رساله ٔ عدالت تألیف ک...
-
ریچاله گری
لغتنامه دهخدا
ریچاله گری . [ ل َ / ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل ریچاله گر. آب بندی . (یادداشت مؤلف ) : ریچاله گری پیشه گرفتی تو همانابخیره در شیر بری کامه برآری . ابوالعلاء ششتری (لغت نامه ٔ اسدی ص 451).رجوع به ریچاله گر شود.
-
پاشیده
لغتنامه دهخدا
پاشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) پراکنده . متفرق . برافشانده . برشاشیده . منثور : از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری چون بر پرند ششتری پاشیده دینار و درم . لامعی (دیوان چ دبیر سیاقی ص 97). || فروریخته : زبس خون که هر جای پاشیده بودزمین همچو روی خراشیده ...