کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شستن و کنار گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گناه شستن
لغتنامه دهخدا
گناه شستن . [ گ ُ ش ُ ت َ ](مص مرکب ) از بین بردن گناه . پاک کردن آن . || بطور کنایه بمعنی بد کسی را گفتن . غیبت کردن .
-
جان شستن
لغتنامه دهخدا
جان شستن . [ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً روح را تابناک ساختن . روان را از خوی زشت مهذب ساختن : جان را بعلم شوی که مرجان راعلم ای پسر مبارک صابون است . ناصرخسرو.گرد او گر طواف خواهی کردجان بشوی از پلیدی عصیان .ناصرخسرو.
-
دل شستن
لغتنامه دهخدا
دل شستن . [ دِ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن دل . دست کشیدن . صرف نظر کردن . چشم پوشیدن : ای که گفتی دل بشوی از مهر یار سنگدل من دل ازمهرش نمی شویم تو دست از من بشوی .سعدی .
-
خون شستن
لغتنامه دهخدا
خون شستن . [ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) دور کردن خون از چیزی . (آنندراج ). ستردن خون از چیزی . پاک کردن خون از چیزی . خون ستردن : ز طرف دامن خود خونم ایکه می شویی نه دست ماست که دورش کنی چه می گویی .وحید (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ابسال
لغتنامه دهخدا
ابسال . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . به گرو دادن . || به هلاک سپردن . || حرام کردن چیزی . || دل نهادن بر. || پختن و خشک کردن غوره ٔخرما. || به معرض نهادن . عرضه کردن . || در خذلان گذاشتن . (زوزنی ). بخواری گذاشتن .
-
بجا گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بجا گذاشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بر جای نهادن . باقی گذاشتن . باقی نهادن . گذاشتن و رفتن . بجا ماندن . (آنندراج ). بر جای نهادن : فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت . بابافغانی .و رجوع به «جا» و رجوع به گذاشتن شود.
-
تنگ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
تنگ گذاشتن . [ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در فشار گذاشتن . در منگنه گذاشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- تنگ گذاشتن بادنجان ؛ (اصطلاح خانگی ) ریختن بادنجان پخته و امثال آن در سبد و مانند آن و سنگ بر روی آن نهادن تا آبش برود، برای ترشی افکندن و جز آن ....
-
حراج
لغتنامه دهخدا
حراج . [ ح َ ] (ع اِمص ) بمعرض بیع گذاشتن متاع در میان جماعتی ، تا آنکه بها بیشتر دهد بدو فروشند، و نام دیگر این نوع فروش مزایده است و لفظحراج عربی نیست ، چه در عربی حرج به معنی گناه و تنگی است که با این معنی مناسبت ندارد، و در اول این لفظ را مردم مص...
-
اسار
لغتنامه دهخدا
اسار. [ اِ ] (ع مص ) اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اسر. بردگی . اسارت . اسیری : ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 163). و آن ملاعین بعضی طعمه ٔ شمشیر گشتند و جمعی در قید اسار گرفتار شدند و برخی در لباس خز...
-
بجا ماندن
لغتنامه دهخدا
بجا ماندن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن . باقی ماندن . (آنندراج ) : اگر زیرکی با گلی خوبگیرکه باشد بجا ماندنش ناگزیر. نظامی .دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای از دل ما چه بجا مانده که بازآمده ای . صائب .باز ما را جان به استقبال هجران میرودتن بجا م...
-
هشتن
لغتنامه دهخدا
هشتن . [ هَِ ت َ / هََ ت َ ] (مص ) گذاشتن . (برهان ).نهادن . روی چیزی یا بر جایی قرار دادن : چون درآمد آن کدیور مرد رفت بیل هشت و داسگاله برگرفت . رودکی .تو حاصل نکردی به کوشش بهشت خدا در تو خوی بهشتی نهشت . سعدی .- فروهشتن . رجوع به فروهشتن شود. ||...
-
دستک
لغتنامه دهخدا
دستک . [دَ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر دست . دست کوچک : چون گسی کردمت بدستک خویش گنه خویش بر تو افکندم . رودکی .|| زدن دستها به هم . (ناظم الاطباء). رجوع به دستک زدن شود.- دستک دمبک ، دستک و دمبک ، دستک دنبک ، دستک و دنبک ؛ اشکال و ایراد و مانع و سد در راه ...
-
ناتمام
لغتنامه دهخدا
ناتمام . [ ت َ ] (ص مرکب ) نابالغ. (غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء).ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است . ناصرخسرو.از طاعت تمام شود ای پسر ترااین جان ناتمام سرانجام ک...
-
کنار گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کنار گذاشتن . [ ک َ / ک ِ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بر کنار کردن . دور از دسترس قرار دادن .