کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شر و ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شر و ور
لغتنامه دهخدا
شر و ور. [ ش ِرْ رُ وِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول سخنان بیهوده و بی معنی ؛ شر و ور گفتن . (یادداشت مؤلف ). حرف مفت و دری وری و چرند و پرنداست . کلمه ٔ فرانسوی شریور که لفظاً به این کلمه بی شباهت نیست در زبان فرانسوی به همین معنی بکار می رود. (...
-
واژههای مشابه
-
شر انگیختن
لغتنامه دهخدا
شر انگیختن . [ ش َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) فتنه برپا کردن . فساد برانگیختن .
-
شر فروختن
لغتنامه دهخدا
شر فروختن . [ ش َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کاری پرزحمت یا فساد را به دیگری محول کردن . || کسی را وکیل ادعای مشکل بر کسی کردن . (فرهنگ نظام ).
-
جستوجو در متن
-
یان
لغتنامه دهخدا
یان . (اِ) به معنی هذیان باشد و آن سخنان نامربوطی است که بیماران خراب گویند.(برهان ). در فرهنگ به معنی هذیان نوشته ، از این قرارلفظ هذیان را که عربی است پارسیان معجم کردند چنانکه عیالمند را یالمند گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). هذیان . (رشیدی ) (ج...
-
دامن زدن
لغتنامه دهخدا
دامن زدن . [ م َ زَ دَ ](مص مرکب ) حرکت دادن دامن باد کردن را. بحرکت دادن دامن باد کردن یا باد زدن چیزی را چون آتش و غیره .- دامن زدن آتش ؛ افروختن آتش . شعله ور کردن آن .- دامن زدن آتش فتنه ؛ غلیظ کردن شر و فتنه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). آت...
-
گریز
لغتنامه دهخدا
گریز. [ گ ُ ] (اِمص ) گریختن . فرار کردن : گر کند هیچگاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز. خسروی .ابا ویژگان ماند وامق بجنگ نه روی گریز و نه جای درنگ . عنصری .گرفتن ره دشمن اندر گریزمفرمای و خون زبونان مریز. اسدی .چو ثابت نباشد به جنگ و ستیزاز آن به...
-
ضیاء
لغتنامه دهخدا
ضیاء. (اِخ ) اصفهانی . معاصر شاه عباس ماضی و از کُتّاب دیوان بوده است . هدایت در مجمع الفصحا گوید : اسمش میرزا نوراﷲ از قریه ٔ کفران رودشتین من بلوکات تسعه ٔ اصفهان ، ازجمله ٔ اکابر آن دیار و در عهد شاه عباس ماضی از کُتّاب دفتر دیوان بوده ، طبع خوشی ...
-
اصحاب مدین
لغتنامه دهخدا
اصحاب مدین . [ اَ ب ِ م َدْ ی َ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر آرد: اکثر علماء اخبار و انبیاء بزرگوار آورده اند که اهل مدین و اصحاب الایکه یک فرقه اند، و ایکه بلغت عربی موضعی را گویند که مشتمل بر اشجار و مرغزار بسیار باشد، و در تفسیر کازرونی (رح ) از ابوعب...
-
راسو
لغتنامه دهخدا
راسو. (اِ) جانوری است که آن را موش خرما گویند. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (از جهانگیری ). موش خرما که بتازی ابن عرس گویند. (ناظم الاطباء). ابن عرس که خرد گوش و برگردیده پلک باشد. (منتهی الارب ). جانو...
-
خدم
لغتنامه دهخدا
خدم . [ خ َ دَ ] (ع اِ) ج ِ خادم . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از غیاث اللغات ). چاکران . غلامان . خادمان . خدمتکاران : دولت ز جمله ٔ خدم خاندان اوست دیرینه خدمتست مر او را در این دیار. فرخی .شاهان و مهتران جهان را بقدر و جاه مخدوم گشت هرکه م...
-
قرآن
لغتنامه دهخدا
قرآن . [ ق ُرْ ] (اِخ ) نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ) پیامبر اسلام نازل گردید. و در لفظ قرآن اختلاف است . برخی گوینداسم علم غیرمشتق است و مخصوص است به کلام خدا و همزه جزء حروف اصلی آن نیست ، ابن کثیر چنین خوانده و از شافعی نیز...
-
مکروه
لغتنامه دهخدا
مکروه . [ م َ ] (ع ص ) ناپسندیده و ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. (قرآن 38/17).تا روز پدید آید و آسایش گیرم زین علت مکروه و ستمکار و...
-
دفع کردن
لغتنامه دهخدا
دفع کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . (ناظم الاطباء). پس زدن . (فرهنگ فارسی معین ). دور کردن . از میان برداشتن . از خود راندن . فاتولیدن . (مجمل اللغة). تشذیب . توطیش . جحاش . ذَب ّ. کَدْع . مجاحشة. میط. نهز. (منتهی الارب ) : چون بازگشت معلوم ک...