کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شریف شیرازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شریف شیرازی
لغتنامه دهخدا
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر سیدشریف خلف میر شریف ثانی از احفاد سیدشریف جرجانی و از شاعران قرن دهم هجری بود. بیت زیر از اوست :دورم ز بزم وصل تو ای ماه چون کنم جانم به لب ز ناله رسید آه چون کنم . (ازفرهنگ سخنوران و تحفه ٔ سامی ص 29).رجوع به فر...
-
شریف شیرازی
لغتنامه دهخدا
شریف شیرازی . [ ش َ ف ِ ] (اِخ ) میر شریف برادر میر شریف که معرف شیراز و از شاعران قرن یازده هجری قمری بود. رباعی زیر از اوست :غرض از باده گر مستی است چشم یار هم داردگر از گل رنگ مطلوب است آن رخسار هم داردنمی دانم چرا گردون به کام من نمی گردداگر عیبم...
-
واژههای مشابه
-
علوی شریف
لغتنامه دهخدا
علوی شریف . [ ع َ ل َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبیداﷲبن حسین علوی شریف ، مکنی به ابوعبداﷲ. وی ادیب و شاعر و خطیب بود که در جمادی الاَّخره ٔ 408 هَ . ق . درگذشت . در دمشق عهده دار امر قضاء و نیز نقابت اشراف بود. وی را دیوان شعری است . (از معجم ...
-
کلاته شریف
لغتنامه دهخدا
کلاته شریف . [ ک َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عرش شریف
لغتنامه دهخدا
عرش شریف . [ ع َ ش ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کرسی خداوند عالمیان که گرزمان نیز گویند. (ناظم الاطباء). عرش اعلی . عرش رحمان .
-
علی شریف
لغتنامه دهخدا
علی شریف . [ ع َ ی ِ ش َ ](اِخ ) ابن حسن بن محمدبن حسن بن قاسم حسنی فاطمی علوی . مشهور به شریف . وی جد ملوک سجلماسی در مغرب اقصی بود. جد او حسن بن قاسم نخستین فرد از این خاندان بود که از ینبعالنخل در حجاز، وارد مغرب شد. علی شریف درسجلماسة پرورش یافت ...
-
حسین شریف
لغتنامه دهخدا
حسین شریف . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن علی شریف مکه . رجوع به حسین بن علی بن محمدبن عبدالمعین شود.
-
حسین شریف
لغتنامه دهخدا
حسین شریف . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن محمدطاهر وحید قزوینی . مکنی به ابومحمد. او راست : «شرح شواهد مجمع البیان ». (ذریعه ج 13 ص 341).
-
درب شریف
لغتنامه دهخدا
درب شریف . [ دَ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان ، واقع در 72هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 15هزارگزی خاور راه مالرورفسنجان به بافق . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شریف آملی
لغتنامه دهخدا
شریف آملی . [ ش َ ف ِ م ُ ] (اِخ ) ملا محمد شریف فرزند ملا شیخ حسن آملی . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. وی به هندوستان رفت و به خدمت ابراهیم خان بن علی مردانخان رسید و در موهان از توابع لکهنو درگذشت . بیت زیر از اوست :دور چشمت صف برگشته ٔ مژگ...
-
شریف ادریسی
لغتنامه دهخدا
شریف ادریسی . [ ش َ ف ِ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمد ادریسی صقلی ، یکی از مشاهیر علمای اسلام از نسل حکام اندلس بوده و در علوم جغرافیا و نجوم و طب و فلسفه دست داشته است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ادریسی و نیز ریحانة الادب ج 2 ص 322 شود.
-
شریف اصفهانی
لغتنامه دهخدا
شریف اصفهانی . [ ش َ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملا محمد شریف . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری و از مردم قریه ٔ ورنوسفادران اصفهان و پسر استاد کلبعلی سنگتراش بود و خود نیز به سنگتراشی اشتغال داشت . بیت زیر از اوست :می توان لذت شمشیر تو در زخمم دیدآن چنان ...
-
شریف افندی
لغتنامه دهخدا
شریف افندی . [ ش َ اَ ف َ ] (اِخ ) اسعدزاده محمد شریف افندی . از رجال سیاسی و گویندگان و دانشمندان نامی عهد سلطان عبدالحمیدخان اول و سلیم خان ثالث بود و رساله ای به نام «فصول الاَّراء فی شأن الملوک و الوزراء» دارد اشعاری به پارسی می سرود از آن جمله ...
-
شریف رضی
لغتنامه دهخدا
شریف رضی . [ ش َ ف ِ رَ ] (اِخ ) رجوع به رضی ... شود.