کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرمگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرمگاه
لغتنامه دهخدا
شرمگاه . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آلت تناسل و شرم مرد و زن . (ناظم الاطباء). به معنی عورت است . (انجمن آرا). مرادف شرمجای . (آنندراج ). خربت . (منتهی الارب ). معرنفط. (منتهی الارب ). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت . قبل و ...
-
جستوجو در متن
-
شرمگه
لغتنامه دهخدا
شرمگه . [ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شرمگاه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرمگاه شود.
-
معرنفط
لغتنامه دهخدا
معرنفط. [ م ُ رَ ف ِ ] (ع اِ) شرمگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرمگاه زن . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
-
مساحقة
لغتنامه دهخدا
مساحقة. [ م ُ ح َ ق َ ] (ع مص ) مساحقه . سعتری کردن زن با زن . (المصادر زوزنی ). سعتری کردن با زنان . (تاج المصادر بیهقی ). عملی که زنان مبتلی به حکه ٔ شرمگاه با هم کنند و به طریقی به روی هم بیفتند که پشت شرمگاه یکی به روی پشت شرمگاه دیگری واقع شود و...
-
استنضاح
لغتنامه دهخدا
استنضاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب بر شرمگاه پاشیدن بعد وضوء.
-
منتضح
لغتنامه دهخدا
منتضح . [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) آب بر شرمگاه پاشنده بعد وضو. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه پس از وضو آب بر شرمگاه می پاشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اشک روان . (ناظم الاطباء). رجوع به انتضاح شود.
-
عضارطی
لغتنامه دهخدا
عضارطی . [ ع ُ رِ طی ی ] (ع ص ، اِ) شرمگاه زن که سست و نرم باشد. || کون و اِست . (از منتهی الارب ).
-
دودور
لغتنامه دهخدا
دودور. (اِ) (اصطلاح عامیانه ) کنایه از شرمگاه زنان است و در مقام دشنام گویند: فلان به دودور دادارش خندید. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
مرفوغة
لغتنامه دهخدا
مرفوغة. [ م َ غ َ ] (ع ص ) زنی که شرمگاه او خرد باشد و کسی با او گرد نتواند آمدن . (از منتهی الارب ).
-
شرم جای
لغتنامه دهخدا
شرم جای . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شرم اندام . آلت تناسل مرد و زن . عورت . (یادداشت مؤلف ). شرم مرد و زن . (ناظم الاطباء). جای ستر عورت . (آنندراج ). شرمگاه . (فرهنگ فارسی معین ) : خالی که به شرم جای آن نوش لب است بر چشمه ٔ خورشید نشانی ز شب است . امیرخسر...
-
شرم اندام
لغتنامه دهخدا
شرم اندام . [ ش َ اَ ] (اِ مرکب ) عورت . شرم . سوءة. آلت تناسلی مرد یا زن . شرم جای . شرمگاه .(یادداشت مؤلف ). رجوع به شرم و مترادفات آن شود.
-
مستنضح
لغتنامه دهخدا
مستنضح . [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) آنکه بعد از وضو گرفتن بر شرمگاه خود آب بپاشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به استنضاح شود.
-
برمکان
لغتنامه دهخدا
برمکان . [ ب َ رَ ] (اِ) موی زهار باشد و آن بالای شرمگاه مرد و زن است و آنرا به عربی عانه گویند. (از برهان ). رمکان . رمه . رنب . رنبه . و رجوع به رمکان شود.
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رَ ب َ ] (ع اِ) عیب . || شرمگاه . || خواری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خَرَبات در هر سه معنی .