کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرمندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرمندگی
لغتنامه دهخدا
شرمندگی . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خجلت . شرمساری . شرمنده بودن . (فرهنگ فارسی معین ).حیا و خجالت و شرم . (ناظم الاطباء). انفعال . خجلت . خجل . شرمساری . استحیاء. (یادداشت مؤلف ) : در جمع هرزه گویان از گفت بد چه عیب است شرمندگی نیارد درتشتخا...
-
جستوجو در متن
-
افگندگی
لغتنامه دهخدا
افگندگی . [ اَ گ َ دَ / دِ ] (حامص ) بمعنی افتادگی . بندگی . فرسودگی . (آنندراج ). افکندگی . افتادگی . فرسودگی . مذلت . (ناظم الاطباء). || کوچکی . تواضع. شرمندگی . (یادداشت مؤلف ).- سرافکندگی ؛ شرمندگی . خجالت زدگی .
-
ننگ آور
لغتنامه دهخدا
ننگ آور. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) موجب ننگ و زشتی . باعث بدنامی و رسوائی و شرمندگی . مایه ٔ سرافکندگی .
-
روی زردی
لغتنامه دهخدا
روی زردی . [ زَ ] (حامص مرکب ) خجالت . شرمساری . شرمندگی . (ناظم الاطباء). حالت و صفت روی زرد. زردرویی .
-
خجلت زدگی
لغتنامه دهخدا
خجلت زدگی . [ خ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شرمساری . شرمندگی . شرمگینی .
-
فاوا
لغتنامه دهخدا
فاوا. (ص ) شرمنده و رسوا. (برهان ) : بس که بخشد کف تو درّ و گهربحر شرمنده گشته و فاوا. عمعق بخاری .|| (اِ) شرمندگی و رسوایی . (برهان ).
-
شرم زدگی
لغتنامه دهخدا
شرم زدگی . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خجلت . شرمندگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرم زد و شرم زده شود.
-
شرمنی
لغتنامه دهخدا
شرمنی . [ ش َ م ِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت ش-رمن . شرمندگی . شرمساری . شرمگینی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) خجلت و شرمندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجلت . شیار. (از اقرب الموارد). و رجوع به شیار شود.
-
چکسیدن
لغتنامه دهخدا
چکسیدن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص ) بمعنی خجل شدن و شرمندگی کشیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرخ شدن و خجل شدن . شرمنده شدن . و رجوع به چکس شود.
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل .[ خ َ ج َ ] (ع اِ) شرم . استحیاء. شرمندگی . شرمساری . شرمنده شدگی . شرمسارشدگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || فریفتگی بر توانگری . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوی
لغتنامه دهخدا
خوی . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (اِ) شرم . خجالت . شرمندگی . حیا. (ناظم الاطباء). || جامه ٔ لطیف ابریشمی سرخ رنگ . (غیاث اللغات ).
-
چکس
لغتنامه دهخدا
چکس . [ چ َ ک َ ] (اِ) نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان ). نشینه ٔ باز و جره و امثال آن . (از جهانگیری ). نشینه ٔ باز و باشه و امثال آن . (رشیدی ). نشینه ٔ باز و باشه و آن را «چکسه [ » بر وزن عکسه ] نیز گفته اند. (انجمن آرا)...
-
رنگ زردی
لغتنامه دهخدا
رنگ زردی . [ رَ زَ ] (حامص مرکب ) کنایه از خجلت و شرمساری و شرمندگی : طمع آرد به مردان رنگ زردی طمع را سر ببر گر مرد مردی .ناصرخسرو.