کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرمنده گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرمنده گشتن
لغتنامه دهخدا
شرمنده گشتن . [ ش َ م َ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کفح . (منتهی الارب ). شرمنده شدن . خجل گشتن . شرمسار شدن . (یادداشت مؤلف ) : چون نامه بخواند شرمنده گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 370). رجوع به شرمنده شدن شود.
-
واژههای مشابه
-
شرمنده تکه
لغتنامه دهخدا
شرمنده تکه . [ش َ م َ دَ / دِ ت ِک ْ ک ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه )لقمه ٔ آخر غذا که در ظرف مانده و هریک از حاضران سفره آن را به دیگری خوردن فرماید. (یادداشت مؤلف ).
-
شرمنده کردن
لغتنامه دهخدا
شرمنده کردن . [ ش َ م َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خجل کردن . تخجیل . شرمسار کردن . شرمنده ساختن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
تخرد
لغتنامه دهخدا
تخرد. [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) خریدة گشتن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). شرمنده گشتن و ساکت شدن از ترس و پست آواز گشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به خرید و خریدة شود.
-
کفح
لغتنامه دهخدا
کفح . [ ک َ ف َ ] (ع مص ) شرمنده گشتن و بددل گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شرمانیدن
لغتنامه دهخدا
شرمانیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شرم کردن کنانیدن و شرم کردن فرمودن و سبب شرم کردن گشتن . (ناظم الاطباء). شرمنده کردن . (آنندراج ).
-
شرمسار گشتن
لغتنامه دهخدا
شرمسار گشتن . [ ش َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . خجل شدن . شرمنده گشتن . (یادداشت مؤلف ) : هر که اول بنگرد پایان کاراندر آخر او نگردد شرمسار. مولوی .گاه می گویم چه بودی گر نبودی روز حشرتانگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار. سعدی .رجوع به شرمسار شد...
-
شرمناک شدن
لغتنامه دهخدا
شرمناک شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . خجل گشتن . (یادداشت مؤلف ) : از جمال تو وقت جان ستدن ملک الموت شرمناک شده .خاقانی .
-
تیره گشتن
لغتنامه دهخدا
تیره گشتن . [ رَ/ رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تیره شدن . تیره گردیدن . سیاه و ظلمانی گشتن شب . تیره و تاریک گشتن : سپه بازگردید چون تیره گشت که چشم سواران همی خیره گشت . فردوسی .همی گفت از اینگونه تا تیره گشت ز دیدار چشم یلان خیره گشت . فردوسی . || خجل گ...
-
شرمسار شدن
لغتنامه دهخدا
شرمسار شدن .[ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خجل گشتن . شرمنده شدن : زلیخا تنگدل شد و شرمسار. (قصص الانبیاء ص 74).قلب مشو تا نشوی وقت کارهم ز خود و هم ز خدا شرمسار. نظامی .تا نشود راز چو روز آشکارتا نشویم از پدرش شرمسار. نظامی .مکن پنجه از ناتوانان بدارکه گ...
-
تر شدن
لغتنامه دهخدا
تر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نمدار شدن . (ناظم الاطباء). مرطوب شدن . خیس گشتن : گذاره شد از خسروی جوشنش بخون تر شد آن شهریاری تنش . دقیقی .اگر آب بودی مگر تر شدی همی بر تنش جامه بی بر شدی . فردوسی .چه جویی آب ز دلوی که آب نیست در اوچگونه تر شود...
-
منفعل
لغتنامه دهخدا
منفعل . [ م ُ ف َ ع ِ ] (ع ص ) کرده شده و ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفعال شود. || اثر چیزی پذیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). اثر چیزی پذیرفته . (ناظم الاطباء). متأثرشده : که از فعل فاعل اندر منفعل پدید آید. (زادالمسافرین ناص...
-
شکسته
لغتنامه دهخدا
شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مکسور و خردشده . (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج ). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب ). نعت مفعولی از شکستن در معنی متعدی آن . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج در توضیح شکسته و فرق آن با خرد مینویسد: شکسته وقتی ...