کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرمسار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرمسار کردن
لغتنامه دهخدا
شرمسار کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خجل ساختن . شرمنده کردن : چون به نیکیم شرمسار نکردبه بدی چند شرمسار کند. خاقانی .خلقند شرمسار ز فریاد من که من فریاد می کنم که مرا شرمسار کرد. خاقانی .خدایابه عزت که خوارم مکن به ذل گنه شرمسارم مکن . سعدی (بوست...
-
واژههای مشابه
-
شرمسار شدن
لغتنامه دهخدا
شرمسار شدن .[ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خجل گشتن . شرمنده شدن : زلیخا تنگدل شد و شرمسار. (قصص الانبیاء ص 74).قلب مشو تا نشوی وقت کارهم ز خود و هم ز خدا شرمسار. نظامی .تا نشود راز چو روز آشکارتا نشویم از پدرش شرمسار. نظامی .مکن پنجه از ناتوانان بدارکه گ...
-
شرمسار گشتن
لغتنامه دهخدا
شرمسار گشتن . [ ش َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . خجل شدن . شرمنده گشتن . (یادداشت مؤلف ) : هر که اول بنگرد پایان کاراندر آخر او نگردد شرمسار. مولوی .گاه می گویم چه بودی گر نبودی روز حشرتانگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار. سعدی .رجوع به شرمسار شد...
-
جستوجو در متن
-
شرمنده کردن
لغتنامه دهخدا
شرمنده کردن . [ ش َ م َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خجل کردن . تخجیل . شرمسار کردن . شرمنده ساختن . (یادداشت مؤلف ).
-
خجالت دادن
لغتنامه دهخدا
خجالت دادن . [ خ َ / خ ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) موجب خجالت فراهم آوردن . کسی را شرمسار کردن . موجب شرمساری کسی شدن . شرمسار کردن . شرمگین کردن . چون : معلم در حضور شاگردان شاگرد تنبل را خجالت داد. و یا: پاسبان با نشان دادن مال دزدی شده دزد را خجالت داد.
-
خجلت دادن
لغتنامه دهخدا
خجلت دادن . [ خ ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) سرافکنده کردن . شرمسار کردن . شرمگین کردن . خفت دادن . موجب شرم زدگی فراهم کردن . باعث سرافکندگی ایجاد کردن . شرمگن ساختن .
-
خجل کردن
لغتنامه دهخدا
خجل کردن . [ خ َ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار کردن . سرافکنده کردن . شرمگین کردن . شرم زده کردن . خجلت زده کردن : پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان در حق من بفساد گواهی داد گفت بصلاحش خجل کند. (گلستان سعدی ).
-
خجالت زده کردن
لغتنامه دهخدا
خجالت زده کردن .[ خ َ / خ ِ ل َ زَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار کردن . خجالت دادن . موجب خجالت کسی را فراهم آوردن .
-
خوی آوردن
لغتنامه دهخدا
خوی آوردن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) عرق کردن . عرق کنانیدن . (ناظم الاطباء). ادرار عرق . (یادداشت بخط مؤلف ). || به عرق کردن داشتن .- خوی آوردن تب ؛تبی که به عرق کردن رسیده باشد. عرق کردن در تب . (یادداشت بخط مؤلف ). تمل...
-
سر در نشیب کردن
لغتنامه دهخدا
سردر نشیب کردن . [ س َ دَ ن ِ / ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شرمسار و خجل شدن . (آنندراج ) (انجمن آرا). || زوال کار. (برهان ) (انجمن آرا).
-
چوبکاری کردن
لغتنامه دهخدا
چوبکاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زدن با چوب . بچوب بسیار زدن . (یادداشت مؤلف ). کتک زدن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی . نیکی کردن بجای بدی .نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است ؛ «ما راچوبک...
-
خوی برآوردن
لغتنامه دهخدا
خوی برآوردن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوی آوردن . عرق کردن . (یادداشت مؤلف ). || عرق کنانیدن . || شرمسار کردن . (ناظم الاطباء). خجل گردانیدن . (از آنندراج ) : فروزنده گردیم چون گل بمی بر آن کوزه از گل برآریم خوی .نظام...
-
لب خاییدن
لغتنامه دهخدا
لب خاییدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) خاییدن و گزیدن لب به علامت حسرت و ندامت و تعجب و نیز شرمسار کردن کسی را : لب چه خائی برای کشتن من خود فلک پشت دست میخاید.میرخسرو.