کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرفة
لغتنامه دهخدا
شرفة. [ ش ُ ف َ ] (ع اِ) کنگره ٔ قصر. ج ، شُرَف . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کنگر. (زمخشری ). کنگره . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (آنندراج ) (زمخشری ). زیف . دندانه . (یادداشت مؤلف ). کنگره ٔ عمارت . (از غیاث اللغات ). در عربی مطلق ک...
-
واژههای مشابه
-
شرفه
لغتنامه دهخدا
شرفه . [ ش َ / ش ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) شرفنگ . هر آواز آهسته . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث اللغات ). شرفاک . (از جهانگیری ) : از شرفه ٔ جلاجل شاهین عدل توعنقای ظلم گشت پس قاف در نهان . سوزنی .کاروان شکر از مصر رسیدشرفه ٔ بانگ درا می آ...
-
شرفه
لغتنامه دهخدا
شرفه . [ ش َ رَ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) کنگره ٔ قلعه . (از ناظم الاطباء). هریک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک بهم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند. ج ، شَرَفات . ولی در شعر فارسی شَرفَه آمده است . (فرهنگ فارسی معین ) : از پی آن تا ز خور...
-
شرفه
لغتنامه دهخدا
شرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) طایفه ای از قبیله ٔ بنی طرف از قبایل عرب خوزستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92).
-
شرفه
لغتنامه دهخدا
شرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 2500 تن و محصول آنجا غلات است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه تأمین می شود. صنایع دستی زنان : قالیچه و عبا و جاجیم بافی . راه آن اتومبیل رو و ساکنان از طایفه ٔ شرفه هستن...
-
شرفه ا
لغتنامه دهخدا
شرفه ا. [ ش َرْ رَ ف َ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یا شرفها اﷲ؛ خداوند شرف و بزرگواری دهاد او را: مکه ، شرفها اﷲ. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شرف
لغتنامه دهخدا
شرف . [ ش ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ شُرَفَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شَرفَة. (یادداشت مؤلف ) (دهار). ج ِ شرفة به معنی کنگره ها. (آنندراج ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ص 2) : قصر و جاه و شرف و عمر تو بادا معمورتا به فردوس برین برشده در ساو و ...
-
حطیطة
لغتنامه دهخدا
حطیطة. [ ح ُ طَ طَ] (ع اِ مصغر) شرفه . (منتهی الارب ). این مصغر است .
-
ذوالتشاریف
لغتنامه دهخدا
ذوالتشاریف . [ ذُت ْ ت َ ] (ع ص مرکب ) کنگره دار. با بریدگیها. دارای دندانه ها. صاحب کنگره ها و شرفه ها، از برگ و مانند آن .
-
شرفات
لغتنامه دهخدا
شرفات . [ ش ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ شُرفَة. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
کنگره دار
لغتنامه دهخدا
کنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شرفه دار. (ناظم الاطباء): شَرفاء؛ خانه ٔ کنگره دار. (از منتهی الارب ).
-
ذوتشاریف
لغتنامه دهخدا
ذوتشاریف . [ ت َ ] (ع ص مرکب ) ورق ذوتشاریف ؛ برگی کنگره دار. برگی دندانه دار . خداوند شرفه ها. صاحب کنگره ها. دارای دندانه ها. دندانه دار. مُضَرس . مُضرس .
-
شرفنگ
لغتنامه دهخدا
شرفنگ . [ ش َ / ش ِ ف َ ] (اِ) هر آواز آهسته . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || بانگ پی مردم و غیره باشد. (فرهنگ اوبهی ). به معنی شرفاک است . (فرهنگ جهانگیری ). آواز پای مردم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). رجوع به شرفه و شرفاک شود.