کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرع نهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرع نهاد
لغتنامه دهخدا
شرع نهاد. [ ش َ ن ِ / ن َ ](ص مرکب ) عادل و مأنوس به عدالت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
حجت شرع
لغتنامه دهخدا
حجت شرع . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی بوده است برای تعظیم روحانیون و مقدسان مذهبی : با وجود چنین دو حجت شرع ری و خوی کوفه دان و مصر شمار.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 202).
-
حجة شرع
لغتنامه دهخدا
حجة شرع . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجت شرع شود.
-
صاحب شرع
لغتنامه دهخدا
صاحب شرع . [ ح ِ ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیغمبر. مشرع . شارع . قانونگزار : و ثبات عزم صاحب شرع بدان پیوست . (کلیله و دمنه ). || (اِخ ) پیغمبر اسلام : پیغمبر (ص ) گفته است : اتق من شر من احسنت الیه و سخن صاحب شرع حق است ... (تاریخ بیهقی ص 475). فنحن...
-
شرع پذیر
لغتنامه دهخدا
شرع پذیر. [ ش َ پ َ ] (ن مف مرکب ) مقبول و پذیرفته ٔ شریعت . که در شرع روا باشد و پذیرفته آید. مشروع : خر آزادکرده را قربان نکنم زآنکه نیست شرع پذیر.سوزنی .
-
شرع پسند
لغتنامه دهخدا
شرع پسند. [ ش َ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) مطلوب شریعت . مقبول شریعت . شرع پذیر. که در شرع پسندیده و قابل قبول باشد: ادلّه ٔ شرع پسند: این دعوی یا دلیل یا حجت و سند شرع پسند نیست . (یادداشت به خط دهخدا).
-
شرع مدار
لغتنامه دهخدا
شرع مدار. [ ش َ م َ ] (ص مرکب ) شریعتمدار. آنکه به امور شرع و شریعت پردازد. رجوع به شریعتمدار شود.
-
چراغ شرع
لغتنامه دهخدا
چراغ شرع . [ چ َ / چ ِ غ ِ ش َ ] کنایه از مخبر صادق . (آنندراج ). حضرت رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله . (مجموعه ٔ مترادفات ص 123). مترادف چراغ هدایت . (مجموعه ٔ مترادفات ). کنایه از نبی اکرم و خاتم النبیین صلّی اﷲ علیه و آله . || کنایه از کلام اﷲ مجید. (...
-
خلاف شرع
لغتنامه دهخدا
خلاف شرع . [ خ ِ / خ َ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ضد قانون شریعت و عدالت . (ناظم الاطباء). ناروا. حرام . ناموافق عدالت . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
حاکم شرع
لغتنامه دهخدا
حاکم شرع . [ ک ِ م ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجتهدی که به دعاوی رسد و حکومت در مرافعات کند. مقام قضائی روحانیون قدیم که به حل ّ و فصل دعاوی مردم قیام میکردند. قاضیی که بر طبق قوانین مذهبی حکم دهد. رجوع به محکمه ٔ شرع و آیین دادرسی تألیف متین ...
-
پنج دکان شرع
لغتنامه دهخدا
پنج دکان شرع . [ پ َ دُک کا ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اصول دین است : کلک آن رکن چون مهندس عقل پنج دکان شرع را معمار.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ ] (ع اِ) تخت و سریر پادشاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اورنگ . گاه . گه . سریر : اًنی وجدت امراءة تملکهم و اوتیت من کل شی ٔ و لها عرش عظیم (قرآن 23/27)؛ من زنی را یافتم که بر ایشان پادشاهی میکند، و همه چیز او را داده شده و او راست...
-
رخصة
لغتنامه دهخدا
رخصة. [رُ ص َ ] (ع اِ) یا رُخُصَة. نوبت شرب آب . ج ، رُخَص ،رخصات . (ناظم الاطباء). نوبت آب . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) آسانی و فراخی در کاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سهولت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). فراخی در کار. (دهار). یس...