کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرط کردن
لغتنامه دهخدا
شرط کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عهد کردن . بر خود لازم گرفتن : چون در تاریخ شرطکردم که در اول نشستن بر پادشاهی خطبه بنویسم ... اکنون آن شرط نگاه دارم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 588).شرطی کردم که تا بر تو نیایم بوسی ندهم بر آن عقیق چو شکر.مسعودسعد.
-
واژههای مشابه
-
صاحب شرط
لغتنامه دهخدا
صاحب شرط. [ ح ِ ش ُ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس شُرطة : طلحه به سیستان آمد و برادرش عمر صاحب الجیش او بود و صاحب شرط او. (تاریخ سیستان ). رجوع به شرطه شود.امیر اسماعیل حسین بن العلاء را که صاحب شرط او بود و حظیره ٔ بخارا را وی نهاده بود... به حرب ا...
-
باد شرط
لغتنامه دهخدا
بادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد موافق را که بادشرط گویند از همین جهت است که علامت روان شدن جهاز ودور شدن طوفانست . و صاحب تاریخ ولایت نامه که بش...
-
بی شرط
لغتنامه دهخدا
بی شرط. [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شرط) مطلق .بلاشرط. بی قید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرط شود.
-
حروف شرط
لغتنامه دهخدا
حروف شرط. [ ح ُ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادات وابستگی . در دستور زبان فارسی ، اگر، هرگاه . (دستور جامع صص 841-843). و در دستور زبان عرب ، اِن ، لو که گاهی حرف شرط است و جمله ٔ جزائی دارد: ان تکرم تکرم . و گاه وصلی است : اطع اخاک و ان عصاک ،...
-
شرط و شرطبندی
لغتنامه دهخدا
شرط و شرطبندی . [ ش َ طُ ش َ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ و نبرد. (یادداشت مؤلف ).
-
حرف شرط و جزاء
لغتنامه دهخدا
حرف شرط و جزاء. [ ح َ ف ِ ش َ طُ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: یائی است ملینه که در اواخر افعال معنی شرط و جزا دهد، چنانکه اگر بخواستی بدادمی ، اگر بفروختی بخریدمی .و در صیغت تمنی نیز بیاید، چنانکه کاش بیامدی ، کاشکی چنین بودی . (المعج...
-
جستوجو در متن
-
نادرویشی کردن
لغتنامه دهخدا
نادرویشی کردن . [ دَرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، نارفاقتی کردن . بی صفائی کردن . شرط رفاقت و صفا بجا نیاوردن .
-
اشتراط
لغتنامه دهخدا
اشتراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شرط کردن . (غیاث ) (کنز) (آنندراج ) (زوزنی ). شرط بستن . پیمان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). لازم گردانیدن پیمان و تعلیق کردن چیزی به چیزی . (منتهی الارب ). تقیید بشرط کردن . تعلیق بشرط کردن . شریطه . مشارطه . || دروغ صریح گ...
-
نذر بستن
لغتنامه دهخدا
نذر بستن . [ ن َب َ ت َ ] (مص مرکب ) شرط کردن . پیمان کردن . (از ناظم الاطباء). گرو کردن با کسی . و نیز رجوع به نذر شود.
-
مشارطة
لغتنامه دهخدا
مشارطة. [ م ُ رَ طَ ] (ع مص ) همدیگر شرط کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باکسی شرط کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
سرنگیدن
لغتنامه دهخدا
سرنگیدن . [ س َ رَ دَ ] (مص ) گرو بستن و شرط کردن . || درهم آمیختن . || خندیدن و خنده کردن . || جواب و سؤال . (ناظم الاطباء).
-
نارفیقی کردن
لغتنامه دهخدا
نارفیقی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نارفاقتی . شرط رفاقت ودوستی را رعایت نکردن . با رفیق خود یکرنگی نکردن .