کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرطي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شرطی
لغتنامه دهخدا
شرطی . [ ش َ طی ی ] (ع ص نسبی ) قرارداد نامعین .- بشرطی که ؛ موافق قراردادی که . (ناظم الاطباء).|| منسوب به شرطه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء). || منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. (ناظم الاطباء). || کیفیتی . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح منط...
-
شرطی
لغتنامه دهخدا
شرطی . [ ش ُ طا ] (ع اِ) مثل شرطی . رجوع به شرطی شود.
-
شرطی
لغتنامه دهخدا
شرطی . [ ش ُ طی ی ] (ع ص ، اِ) قراول . || موافق . || شایسته . || مطبوع . (ناظم الاطباء). || رئیس . (از یادداشت مؤلف ). || بختیار و فرخنده و نیکبخت . (ناظم الاطباء). || زبان (واحد زبانه ). (صراح اللغة). || تجسس کننده و سؤال کننده . || ثبات . || تحوی...
-
قیاس شرطی
لغتنامه دهخدا
قیاس شرطی . [ س ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقدمات هر قیاس ممکن است شرطی محض باشد و ممکن است حملی محض باشد و ممکن است مرکب از حملی و شرطی باشد. (فرهنگ فارسی معین از تهافت التهافت ص 436).
-
محرفات شرطی
لغتنامه دهخدا
محرفات شرطی . [ م ُ ح َرْ رَ ت ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رجوع به «قضایای محرفه » شود. (اساس الاقتباس ص 127).
-
بی شرطی
لغتنامه دهخدا
بی شرطی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) اطلاق . (یادداشت مؤلف ). حالت و کیفیت بی شرط.
-
جستوجو در متن
-
امیر بازار
لغتنامه دهخدا
امیر بازار. [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شُرْطی . (زمخشری ).
-
نامشروط
لغتنامه دهخدا
نامشروط. [ م َ ] (ص مرکب ) بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست . مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود.
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) سلیم . او راست : شرطی ، که در اسکندریه بسال 1898 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
-
ان کان و لابد
لغتنامه دهخدا
ان کان و لابد. [ اِ کان َ وَ ب ُدْ دَ ] (ع جمله ٔ شرطیه ، ق شرطی ) در صورت لزوم . در صورت ناچاری . اگر چاره ای نیست .
-
جلواز
لغتنامه دهخدا
جلواز. [ ج ِ ] (ع اِ)پای کار و دامن بردار. (منتهی الارب ). (ناظم الاطباء).شرطی . (اقرب الموارد). ج ، جلاوزه . (اقرب الموارد).
-
نقل روح
لغتنامه دهخدا
نقل روح . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) عمل بعضی از اهل ریاضت که روح خود را به جسم دیگری برند، به شرطی که آن جسم از جان خالی باشد و این عمل را خلع بدن نیز گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
کاملةالوداد
لغتنامه دهخدا
کاملةالوداد. [ م ِ ل َ تُل ْ وِ ] (ع ص مرکب ) شرط دول کاملةالوداد، شرطی است که معمولاً در عهود تجاری قید گردیده و بموجب آن هر یک از دول امضاء کننده ٔ عهدنامه از تخفیفات گمرکی یا امتیازات تجاری که بعدها به دولت دیگر ممکن است داده شود بهره مند میگردد. ...
-
یرلیغی
لغتنامه دهخدا
یرلیغی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به یرلیغ. مربوط به یرلیغ. منشوری . مربوط به فرمان پادشاه : حجتهای کهنه که تاریخ آن بیش از سی سال باشد به موجب حکم یرلیغی و شرطی که علیحده در این باب فرموده ایم ممنوع ندارد. (تاریخ غازانی ص 219). و رجوع به یرلیغ شود.