کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرح ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرح ده
لغتنامه دهخدا
شرح ده . [ ش َ دِه ْ ] (نف مرکب ) شرح دهنده . توصیف کننده . نمودارکننده . شارح : آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
شرح اسم
لغتنامه دهخدا
شرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و به عبارت دیگر مطلوب در تعریف شرح اسمی بیان معنای اسم شی ٔ است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
-
شرح کردن
لغتنامه دهخدا
شرح کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن و تفسیر کردن . توضیح دادن . توصیف کردن : بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331).شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم . خاقانی .حکیمی کای...
-
جستوجو در متن
-
حاره
لغتنامه دهخدا
حاره . [ رَ ] (ع اِ) کلاته . (نصاب ) (مهذب الاسماء). || ده خرد. (مهذب الاسماء). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله .(به اصطلاح دمشقیان ). || محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. (یاقوت به نقل از ازهری ). || کشت زار. (غیاث...
-
متلخص
لغتنامه دهخدا
متلخص . [ م ُ ت َ ل َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) بیان شده . شرح و توصیف شده . || پیدا و روشن شده .(ناظم الاطباء). روش-ن ش-ده . (از فرهن-گ جانس-ون ).
-
هفت نه
لغتنامه دهخدا
هفت نه . [ هََ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) آرایش و زیور و اسباب عروسی ، و «نه ده » نیز گویند. (غیاث ). || میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر رباب و مثل آن نه و هفت تار می بندند. (غیاث از شرح قران السعدین ).
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن منجا. قاضی وجیه الدین حنبلی دمشقی . متوفی بسال 606 هَ .ق . او راست : خلاصه در فروع . و نیز هدایة طویادی را بنام «النهایة» شرح کرده که نصف آن بالغ بر ده مجلد است . (کشف الظنون ).
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [س ُ ] (اِخ ) ابن سالم بن احمد، معروف به حنفی . فاضل وشاعر و فقیه شافعی و از مردم مصر (ده خفته ) بود. دومقامه ، رساله ای در «علم الآداب » و شرح آن و نیز دیوان شعر و همچنین حواشی و شروحی دارد که از آن جمله است : 1 - حاشیه ای بر اشمونی . 2 - حاش...
-
شرف
لغتنامه دهخدا
شرف . [ ش َ رَ ] (اِخ ) ابن عثمان غزی . متوفای 779 هَ . ق . او راست : 1- مدینة العلم . 2- شرح بسیطی بر منهاج نووی قریب به ده جلد. 3- مختصر روضه ٔ نووی . (یادداشت مؤلف ).
-
عبیدا
لغتنامه دهخدا
عبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن عبیداﷲ القرشی الاموی العثمانی الاشبیلی . امام نحو و از مردم اشبیله ٔ اندلس بود. هنگامیکه فرنگیان بر اندلس استیلا یافتند وی به بسنة رفت .از تألیفات اوست : شرح کتاب سیبویه . شرح الجمل در ده مجلد. شرح الای...
-
ویسیان
لغتنامه دهخدا
ویسیان . [ وِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد. این بخش درجنوب شهرستان واقع و حدود آن به شرح زیر است : از شمال به خرم آباد، از جنوب به بخش ملاوی ، از خاور به بخش پاپی ، از باختر به رودخانه ٔ خرم آباد که بخش چگنی رااز ویسیان جدا می نماید. آ...
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دِ ل َ / ل ِ ] (اِ) (از: دل + هَ تخصیص نوع از جنس ) دل که به عربی قلب خوانند. (از برهان ) (از آنندراج ) : خسرو تنه ٔ ملک بود او دله ٔ ملک ملکت چو قران او چو معانی قران است . منوچهری .اندر دله ٔ بیضه ٔ کافور ریاحی ده نافه و ده شاخگک مشک نهانست...
-
گزارش کنان
لغتنامه دهخدا
گزارش کنان . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) درحال تفسیر. در حال شرح . در حال تعبیر : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را. نظامی .هرآنچ از پدر مایه اندوختی گزارش کنان در وی آموختی .نظامی .