کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرح حال نویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شرح اسم
لغتنامه دهخدا
شرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و به عبارت دیگر مطلوب در تعریف شرح اسمی بیان معنای اسم شی ٔ است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
-
شرح دهنده
لغتنامه دهخدا
شرح دهنده . [ ش َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شارح . شرح ده .
-
شرح ده
لغتنامه دهخدا
شرح ده . [ ش َ دِه ْ ] (نف مرکب ) شرح دهنده . توصیف کننده . نمودارکننده . شارح : آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن دینار احول ، مکنی به ابوالعباس دانشمند و عالم به علم درایت و روایت . وی شرح حال و اشعار یکصد و بیست شاعر را گرد آورده است . او را در طبقه مبرد و ثعلب قرار داده اند. وراق حنین بن اسحاق بود. ابن الندیم گوید که...
-
فاروقی
لغتنامه دهخدا
فاروقی . (اِخ ) عبدالباقی بن سلیمان بن احمد العمری الفاروقی الموصلی . شاعر و تاریخ نویس . در موصل متولد شد و سپس به بغداد رفت و تا پایان زندگی در آنجا بود. زندگی او میان سالهای 1204 و 1278 هَ . ق . بود. از آثارش یکی دیوان اشعار با عنوان «التریاق الفا...
-
دفتری
لغتنامه دهخدا
دفتری . [ دَ ت َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به دفتر. کارهای دفتری از قبیل ثبت و ضبطو ربط، چنانکه در مؤسسات و وزارتخانه ها متداول است . و از همین قبیل است امور مربوط به دفاتر دخل و خرج مملکت : همچنین نسخجات دیوانی و اسناد خرج دفتری و مفاصای صاحب جمع...
-
طالبوف
لغتنامه دهخدا
طالبوف . [ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) طالب اُف . حاجی ملاعبدالرحیم پسر استاد ابوطالب نجار تبریزی سرخابی در سال 1250 هَ . ق . متولد شد و در حدود شانزده سالگی به تفلیس رفت و به تحصیل زبان روسی و ادبیات آن پرداخت و متدرجاً نزد حکام و علماء روسیه به درستکاری وراست...
-
چاپ
لغتنامه دهخدا
چاپ . (اِ) طبع. باسمه . عملی است که بواسطه ٔ آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه ٔ شبیه به آن تهیه کرد. (لغات نو فرهنگستان ). طبع و باسمه و تافت و انطباع و تافتگی از روی خط و نوشته . (ناظم الاطباء)؛ چاپ اول ، طبع نخستین کتابی ؛ چاپ عبدالرحیم ، طبع او....
-
داریوش سوم
لغتنامه دهخدا
داریوش سوم . [ دارْ ش ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) این شاه که او را در کتب پهلوی «داراپسر دارا» خوانده اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوه ٔ داریوش دوم است . بنابراین داریوش سوم نسبش با فاصله ٔ سه نسل به داریوش دوم میرسد و بهمین جهت او را «پسر دارا» (...
-
طغرل
لغتنامه دهخدا
طغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق .).کمال دولت و کامیاری و وفور حشمت و بختیاری سلطان ماضی طغرل سلجوقی از آن ز...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...
-
جای
لغتنامه دهخدا
جای . (اِ) جا. مقام . (برهان ). مطلق مکان . (بهار عجم ) (آنندراج ). لهذا اطلاق آن بر خانه نیز آمده و این خالی از غرابت نیست . (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . محل . جا. (ناظم الاطباء). منزل . بقعه . آرامگاه . مَوضِع. مَأوی ̍. مَعان . حَی...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فردوسی .چیزها خواستی پنهان چنانکه ... کس خبر نداشت . (تاریخ بیهقی...