کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرحه شرحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شرحة
لغتنامه دهخدا
شرحة. [ ش َح َ ] (اِخ ). ابن عوّةبن حجیةبن وهب بن حاضر. از بنی سامةبن لؤی است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اندام زدن
لغتنامه دهخدا
اندام زدن . [ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) شرحه شرحه کردن . || یادداشت کردن . || بیاد آوردن محنتهای گذشته را. (ناظم الاطباء).
-
تباهچه
لغتنامه دهخدا
تباهچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) تباهجه . تباهه . تبه . تبهره . گوشت نرم و نازک . (فرهنگ جهانگیری ). گوشت پخته ٔ نرم و نازک را گویند، معرب آن طباهجه است . (برهان ) (آنندراج ). گوشت نازک شرحه شرحه برای کباب . (فرهنگ نظام ). گوشت نرم و نازک قیمه کرده . ...
-
چاک چاک کردن
لغتنامه دهخدا
چاک چاک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن . پاره پاره کردن . درانیدن . شرحه شرحه و ریش ریش کردن .پاره پوره کردن . زخم فراوان کسی را زدن : بخود کرد جامه همه چاک چاک بسر بر همیکرد ز اندوه خاک . فردوسی .کنند این زره در برت چاک چاک چو مردار آنگه کشندت ...
-
ریش ریش
لغتنامه دهخدا
ریش ریش . (ص مرکب ) ریشه ریشه . (ناظم الاطباء). تارتار. از هم جدا شده . از هم شده به دراز و با قطعات باریک : ریش ریش شدن جامه . پاره پاره به درازا. با کردن و شدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). || شرحه شرحه . چاک چاک . پاره پاره . سخت قریح : دلی ریش ریش ....
-
چاک چاک شدن
لغتنامه دهخدا
چاک چاک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکافته شدن . ترکیدن . پاره و دریده شدن . بسیار پارگی و شکافتگی بهم رسانیدن . شرحه شرحه و ریش ریش شدن : خروشید و جوشید و برکند خاک ز نعلش زمین شد همه چاک چاک . فردوسی .بلند آسمان چون زمین شد زخاک بسی گردن و بر شده چ...
-
شراحی
لغتنامه دهخدا
شراحی . [ ش ُ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اشعار بسحاق معلوم میشود که آن را در سطل که ظرفی است مخصوص مینهادند چه در همه جا سطل شراحی گف...
-
تباهه
لغتنامه دهخدا
تباهه . [ ت َ هََ / هَِ ] (اِ) کباب . طباهجه . طباهة. (دهار). گوشت پخته ٔ نرم و نازک . (برهان ). گوشت نرم و نازک که شرحه شرحه کرده بریان کنند و آن را کباب گویند. طباهه و طباهجه معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از فرهنگ رشیدی ). ...
-
نمک سود
لغتنامه دهخدا
نمک سود. [ ن َ م َ ] (ن مف مرکب ) هرچیزی را گویند که بر آن نمک پاشیده باشند عموماً. (برهان قاطع) (آنندراج ). نمک سوده . || گوشت قدید و کباب گوشت قدید را گویند خصوصاً. (برهان قاطع) (آنندراج ). گوشت خشک کرده ٔ نمک پاشیده برای نگاه داشتن . (فرهنگ خطی )....
-
چاک چاک
لغتنامه دهخدا
چاک چاک . (اِ صوت مرکب ) چاکاچاک . چکاچاک . چکچاک . چکاچک . طراق طراق . جرنگ جرنگ . ترنگ ترنگ . بمعنی چاکاچاک است که صدای طراق طراق زدن شمشیر و خنجر و تبرزین و مانند آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). صدای برخورد شمشیر و تبرزین و جز آن . (ناظم الاطباء). ص...
-
دوتلیش
لغتنامه دهخدا
دوتلیش . [ دُ ت ِ ] (اِ) در اصطلاح عامیانه پارچه یا پاره و شرحه . حصه . || (مص ) شکافتن و شرحه کردن چیزی است . (لغت محلی شوشتر). || کنایه است از ازاله ٔ بکارت دختران . (از لغت محلی شوشتر).
-
شرحی
لغتنامه دهخدا
شرحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شرحه که بطنی است از بنی اسامة. (از انساب سمعانی ).
-
شریحة
لغتنامه دهخدا
شریحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِ) پاره ٔ گوشت . (منتهی الارب ). پاره ٔ گوشت بدرازابریده . (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). شریح . شرحه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای از گوشت ، مانند شرحة. (از اقرب الموارد). رجوع به شریح شود. || کمان که از دو چوب مختلف کرده باش...
-
زین الدین
لغتنامه دهخدا
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) حدیثی . حاجی خلیفه در ذیل طوالع الانوار آرد: شرحه الحدیثی و هو الشیخ الامام رکن الدین ابوالحسن علی المعروف بابن شیخ العربیة الموصلی . (کشف الظنون ج 2 ستون 1117).