کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش َ ب َ ] (ع اِ) صاحب تاج العروس گوید: شربة مقدار سیراب شدن از آب است مانند حسوة و غرفة و لقمة. یک مقدار خوردنی از آب و جز آن . (منتهی الارب ). جرعه . شربت . || آنچه را که یک دفعه آشامند.(از اقرب الموارد). یکبار خوردن . (منتهی الارب ). || شرب...
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش َ رَ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) بسیارآب خوری . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حوضچه های گرداگرد نخلستان . ج ، شَرَب ، شَرَبات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرد زمین . || تشنگی . (منتهی الارب ). عطش . (از اقرب الموارد). || شدت گرمی ....
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش َ رَب ْ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است بین سلیله و ربذه . گویند: در موقع مسافرت به مکه وقتی که از نقرة وماوان بگذرند به شربة میرسند. (از معجم البلدان ).
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش َ رَب ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی عبس . (از اقرب الموارد). موضعی است . (ناظم الاطباء).
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش َ رَب ْ ب َ ] (ع اِ) زمین گیاه ناک که در آن درخت نباشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || راه و روش کار. یقال : مازال علی شربة واحدة؛ ای علی امر واحد؛ یعنی بر امر واحد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جانب...
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش ُ / ش َ ب َ ] (اِخ ) نام دو موضع است . (منتهی الارب ).
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش ُ / ش ِب َ ] (ع اِ) سرخی روی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مقدار سیرابی از آب . (منتهی الارب ). مقدار سیرابی از آب ، چون حسوة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شَربَة شود.
-
شربة
لغتنامه دهخدا
شربة. [ ش ُ رَ ب َ ] (ع ص ) بسیارآب خوار. (از اقرب الموارد). نیک آب خوار. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جغمه
لغتنامه دهخدا
جغمه . [ ج َ م َ ] (اِ) جرعه . غلپ . بلعه . شربة. شربت . (دزی ).
-
قطن
لغتنامه دهخدا
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است در سرزمین شربه . (معجم البلدان ).
-
جفرالهباءة
لغتنامه دهخدا
جفرالهباءة. [ ج َ رُل ْ هََ ءَ ] (اِخ ) چاهی است در سرزمین شربه که حذیفه و حمل فزاری پسران بدر در آنجا کشته شدند. (از معجم البلدان ).
-
صقعلة
لغتنامه دهخدا
صقعلة. [ ص َ ع َل َ ] (ع ص ) شربةٌ صقعلة؛ شربت خنک . (منتهی الارب ).
-
ذونباح
لغتنامه دهخدا
ذونباح . [ ن ُ ] (اِخ ) زمینی است درشت بلند در شربة نزدیک تیمن . (منتهی الارب ). حزم من الشربةقرب تیمن و هی هضبة من دیار فزارة. (تاج العروس ).
-
مذقة
لغتنامه دهخدا
مذقة. [ م ُ ق َ ] (ع اِ) فی الحدیث : مذقة من اللبن ؛ ای شربة من اللبن الممذق . (ناظم الاطباء)؛ جرعه ای از شیر به آب آمیخته .