کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شراف
لغتنامه دهخدا
شراف . [ ش َ ] (اِخ ) آبی است به نجد و چند محل به این نام وجود دارد. (از معجم البلدان ).
-
شراف
لغتنامه دهخدا
شراف . [ ش ِ ] (ع مص ) مشارفة. با همدیگر مفاخرت کردن . (ناظم الاطباء). مخفف فعال از شرف و آن بزرگی و علو باشد. (از معجم البلدان ). || برآمدن و مطلع شدن بر چیزی . (ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . (از ناظم الاطباء).
-
شراف
لغتنامه دهخدا
شراف . [ ش ُ ] (ع اِ) کنگره . ج ، شراریف . (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر دیده نشد.
-
جستوجو در متن
-
شراریف
لغتنامه دهخدا
شراریف . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شراف . (ناظم الاطباء). رجوع شود به شراف .
-
عجلی
لغتنامه دهخدا
عجلی .[ ع َج ْ ج َ ] (اِخ ) عثمان بن علی بن شراف العجلی ، مکنی به ابوسعد از اهل بنج دیه است . وی فقیهی فاضل بوده .فتوی میداد. نزد قاضی حسین المروالروذی فقه آموخت واز جماعتی حدیث شنید. در حدود سال 440 هَ . ق . متولد شد و در سال 526 درگذشت . (از اللباب...
-
ذات رجل
لغتنامه دهخدا
ذات رجل . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) موضعی است به دیار عرب . مثقب عبدی گوید : مررن علی شراف فذات رجل و نکبن الذرانح بالیمین . (معجم البلدان ).و ابن الأثیر در المرصع ذات رجل این شعر را گوید به دیار کلب در شام است . || و نیز جایگاهی است به زمین بکربن وائل . (ا...