کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرارت
لغتنامه دهخدا
شرارت . [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) بدی و بدخواهی . بدفطرتی . بدطینتی . فتنه انگیزی . بدعملی . بدکرداری . (ناظم الاطباء) : اما در وی شرارتی و زعارتی ... به افراط بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). این بوسهل مردی بود امامزاده ... اما شرارت و زعارت در طبع وی مو...
-
واژههای همآوا
-
شرارة
لغتنامه دهخدا
شرارة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) یکی شرار. (منتهی الارب ). پاره ٔ آتش که برجهد. (منتهی الارب ).آتشپاره ٔ واحد که بجهد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
شرارة
لغتنامه دهخدا
شرارة. [ ش َ رَ ] (ع مص ) بد شدن . (منتهی الارب ) (دهار). متصف شدن به شر. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بوستین
لغتنامه دهخدا
بوستین . (اِمص ) بدی و شرارت . (آنندراج ).
-
بدا
لغتنامه دهخدا
بدا. [ ب َ ] (اِ) شرارت و بدکرداری . || سخن زشت . || فحش . || سخن بی ادبانه . (ناظم الاطباء).
-
بدمعاشی
لغتنامه دهخدا
بدمعاشی . [ ب َ م َ ] (حامص مرکب ) بدگذرانی و بدوضعی . || شرارت و فسق و فجور. (ناظم الاطباء).
-
وارونی
لغتنامه دهخدا
وارونی . (حامص ) واژگونی : مشغول تن مباش کزوحاصل نایدت چیز جز همه وارونی . ناصرخسرو.|| انقلاب . || انعکاس . (از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت . بدی خلق . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
زرش
لغتنامه دهخدا
زرش . [ ] (اِخ ) (طلا) لفظی است فارسی . کتاب استر 5:10، و او زوجه ٔ هامان بود که او را بر ارتکاب شرارت مشورت همی داد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
شکالش
لغتنامه دهخدا
شکالش .[ ش ِ ل ِ ] (اِمص ) شکالیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به شکالیدن شود. || اندیشه و تصور و فکر و خیال . (ناظم الاطباء). در این معنی ظاهراً مصحف سگالش باشد. رجوع به سگالش شود. || شرارت . (ناظم الاطباء). || توجه و دقت . (ناظم الاطباء).
-
منهاع
لغتنامه دهخدا
منهاع . [ م ُ ] (ع ص ) شتابنده به سوی بدی . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ص 645) (از محیطالمحیط). مایل و راغب به بدی و شرارت و عجول در بدی . (ناظم الاطباء).
-
شرور
لغتنامه دهخدا
شرور. [ ش َ ] (از ع ، ص ) بدکار. شریر. در تداول عامه ٔ فارسی زبانان هست ولی در لغت نیامده ، و بجای آن شِرّیر استعمال شده است . (از یادداشت مؤلف و نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره 6-7). اهل شرارت و شر و شور: این بچه شرور است ؛ یعنی زیاد ش...
-
قمه
لغتنامه دهخدا
قمه . [ ق َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نام سلاح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص .- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه...
-
اکمنه
لغتنامه دهخدا
اکمنه . [ اَ ک َ م َ ن َه ْ ] (اِخ ) به عقیده ٔ زرتشتیان یکی از دستیاران و عمال شش گانه ٔ اهریمن که بدیها را بوسیله ٔ آنان در دنیا منتشر می سازد و آن مظهر اندیشه های پست و شرارت و نفاق است . (از مزدیسنا و ادب پارسی ص 63). پدیدآورده ٔ اهریمن و رقیب به...