کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرابی
لغتنامه دهخدا
شرابی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شراب . (یادداشت مؤلف ). || آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره . معتاد بشراب . آلوده ٔ به شراب . (یادداشت مؤلف ).- شرابی تلنگی ؛ از اتباع ، شرابخوار دائم . (یادداشت مؤلف ). || شراب ساز. شراب فروش . (از یادداشت مؤلف...
-
شرابی
لغتنامه دهخدا
شرابی . [ ش َ] (اِخ ) جمعی از محدثین به این نسبت معروفند که مربوط به پیشه ٔ آبا و اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
حسین شرابی
لغتنامه دهخدا
حسین شرابی . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) شرابدار مأمون عباسی . رجوع به ابن اثیر و حبیب السیر شود.
-
واژههای همآوا
-
شرعبی
لغتنامه دهخدا
شرعبی . [ ش َ ع َ بی ی ] (اِخ ) اُطُمی (قلعه ای ) است پائین کوه ذباب . (منتهی الارب ). از آطام یهود است در مدینه . (یادداشت به خط دهخدا). || (ص نسبی ) منسوب است به شرعب . (سمعانی ). رجوع به شرعب شود.
-
شرعبی
لغتنامه دهخدا
شرعبی . [ ش َ ع َ بی ی ] (اِخ ) لقب عبیده ٔ تابعی . (منتهی الارب ).
-
شرعبی
لغتنامه دهخدا
شرعبی . [ ش َ ع َ بی ی ] (ع اِ) نوعی از چادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از بُرد. (مهذب الاسماء). || (ص ) مرد دراز نیکوبدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
قعیس
لغتنامه دهخدا
قعیس . [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) شرابی است عرب را. (اقرب الموارد).
-
تیهان
لغتنامه دهخدا
تیهان . (ع اِ) شرابی محلل که بدان مداوا کنند. (از اقرب الموارد).
-
سکرکه
لغتنامه دهخدا
سکرکه . [ س ُ ک ُ ک َ / ک ِ ] (اِ) شرابی که از ارزن سازند. (آنندراج ) (برهان ). شرابی مر حبشه را که از ارزن گیرند. لغت حبشی است . معرب آن سُقُرقَع. (منتهی الارب ). نبیذ اهل حبشه . (بحر الجواهر).
-
مشکین ختام
لغتنامه دهخدا
مشکین ختام . [ م ُ /م ِ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی است که در آخر بوی مشک کند، و این کلمه را در تعریف و بعضی در صفت شراب گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
غبوک
لغتنامه دهخدا
غبوک . [ غ َ ] (اِ) مثل غبوق . (آنندراج ). || شرابی که شبانگاه در بزم عیش و نوش میخورند. (فرهنگ شعوری ).
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِ) نام شرابی مسکر که بهند کنند از قند سیاه و پوست مغیلان . (مخزن الادویه ).