کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شذر
لغتنامه دهخدا
شذر. [ ش َ ] (ع اِ) پاره های زر خالص ناگداخته که از معدن حاصل شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قطعه ٔ ذهب است که از معدن برآورده باشند. (فهرست مخزن الادویه ). || مروارید ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لؤلؤ صغار. (فهرست مخزن الادویه ...
-
شذر
لغتنامه دهخدا
شذر. [ ش َذْ ذَ ] (ع اِ) پاره های زر که از معدن آرند. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
شزر
لغتنامه دهخدا
شزر. [ ش َ ] (ع اِمص ) شدت . سختی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طحن شزراً؛ بسوی راست گردانید آسیا را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) غزل شزر؛ رشته ٔ باژگونه و ناراست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
-
شزر
لغتنامه دهخدا
شزر. [ ش َ ] (ع مص ) به دنبال چشم نگریستن کسی را از غضب و یا از تکبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگریستن به گوشه ٔ چشم به خشم یا به ترس . (المصادر زوزنی ). || به اعراض و کراهت دیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
شزر
لغتنامه دهخدا
شزر. [ ش َ زَ ] (ع اِمص ) اعراض . || تکبر. || خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شذور
لغتنامه دهخدا
شذور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَذر. (اقرب الموارد). رجوع به شذر شود.
-
شذرة
لغتنامه دهخدا
شذرة.[ ش َ رَ ] (ع اِ) یک پاره ٔ زر و آن اخص از شذر است .(منتهی الارب ). یکی شذر. ج ، شذرات ، شذور. (از اقرب الموارد). قطعه ٔ ذهب است . پاره ای از زر. (یادداشت مؤلف ). || مروارید ریزه . (یادداشت مؤلف ).
-
مذر
لغتنامه دهخدا
مذر. [ م َذَ ] (ع مص ) تباه گردیدن و فاسد و گندیده شدن . گویند: مذرت البیضه ، مذرت الجوزة. فهی مذرة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شوریدن و تباه شدن . گویند: مذرت نفسه مذرت معدته ، فهی مذرة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
بذر
لغتنامه دهخدا
بذر. [ ب َ ذَ / ب ِ ذَ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان ، یقال تفرقوا شذر بذر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شک...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...