کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شدگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مجاذیب
لغتنامه دهخدا
مجاذیب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) کشیده شدگان و ربوده شدگان و این جمعمجذوب است . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مجذوب شود.
-
هلس
لغتنامه دهخدا
هلس . [ هَُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) به شدگان از بیماری . || مردمان ضعیف که نقاهت نداشته باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
توقة
لغتنامه دهخدا
توقة.[ ت َ وَ ق َ ] (ع ص ، اِ) به شدگان از بیماری که هنوز ضعف دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
قتلی
لغتنامه دهخدا
قتلی . [ ق َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قتیل به معنی مقتول . مقتولان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشته شدگان .
-
مقاهیر
لغتنامه دهخدا
مقاهیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مقهور. قهرکرده شدگان . (غیاث ) (آنندراج ).
-
خستوان
لغتنامه دهخدا
خستوان . [ خ ُ ت ُ ] (اِ) اقرارکنندگان . اعتراف کنندگان . معترف شدگان . (برهان قاطع). ج ِ خستو. (از ناظم الاطباء).
-
جاثمین
لغتنامه دهخدا
جاثمین . [ ث ِ ] (ع ص ) ج ِ جاثم . بیحس و حرکت شدگان . || برجای ماندگان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || بر سینه خفتگان . (آنندراج ). || هلاک شدگان . (غیاث اللغات ): و اَخَذَ الّذین ظلمواالصَیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین . (قرآن 67/11).
-
عطم
لغتنامه دهخدا
عطم . [ ع ُ طُ ] (ع ص ) هلاک شدگان . واحد آن عطیم و عاطم است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عاطم و عطیم شود.
-
عطیم
لغتنامه دهخدا
عطیم . [ ع َ ] (ع ص ) هلاک شده و آن واحد عُطُم است به معنی هلاک شدگان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاطِم . رجوع به عطم و عاطم شود.
-
دعواء
لغتنامه دهخدا
دعواء. [ دُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دَعی ّ است به معنی دعوت شدگان به طعام . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به دعی شود.
-
اذله
لغتنامه دهخدا
اذله . [ اَ ذِل ْ ل َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ ذلول . نرم شوندگان . || نرم دلان . || ج ِ ذلیل . خوارشدگان . خواران . ذلیل شدگان .
-
زدگان
لغتنامه دهخدا
زدگان . [ زَ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ زده . ضربت رسیدگان . صدمه دیدگان . زبون شدگان : ای جوانان ، زدگان که بزینهار شما آیند نزنید که ایشان خود کشته شده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 697). رجوع به «زده » و «زدن » شود.
-
مسؤولون
لغتنامه دهخدا
مسؤولون . [ م َ ئو ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسؤول (در حالت رفعی ). مؤاخذه شدگان : و قفوهم اًنهم مسؤولون . (قرآن 24/37). و رجوع به مسؤول و مسؤولین شود.
-
مرسلون
لغتنامه دهخدا
مرسلون . [ م ُ س َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ مرسَل در حالت رفع (در فارسی رعایت این قاعده نشود). فرستادگان . فرستاده شدگان . ارسال شدگان : قال فما خطبکم أیها المرسلون . (قرآن 57/15 و 31/51)؛ گفت کار شما چیست ای فرستادگان . ... یا موسی لاتخف انی لایخاف لدی المر...
-
مرسلین
لغتنامه دهخدا
مرسلین . [ م ُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرسَل در حالت نصبی و جری (در فارسی رعایت این قاعده نشود). فرستاده شدگان . ارسال شدگان . فرستادگان . گسیل داشتگان : مدرس شد عباد مخلصین راسبق داد از حقیقت مرسلین را. عطار (اسرارنامه ). || پیغمبران . (ناظم الاطباء). ...