کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخیص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخیص
لغتنامه دهخدا
شخیص . [ ش َ ] (اِ) اسم فارسی عصفوری است کوچک و خوش آواز.(فهرست مخزن الادویه ). شاید مصحف شخش و شخیش باشد.
-
شخیص
لغتنامه دهخدا
شخیص . [ ش َ ] (ع ص ) تناور. (از منتهی الارب ). جسیم .(اقرب الموارد). بزرگ کالبد. (مهذب الاسماء). || مهتر. (منتهی الارب ). آقا. (از اقرب الموارد).- شخص شخیص ؛ سرکار عالی .|| سخن درشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
شخیس
لغتنامه دهخدا
شخیس . [ ش َ ] (ع ص ) أمر شخیس ؛ کار متفرق و پریشان .(منتهی الارب ). منطق شخیس ؛ کلام متفرق و متفاوت . (منتهی الارب ). کلام متفاوت . (از اقرب الموارد). || کاری که مخالف دستور باشد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شخیصة
لغتنامه دهخدا
شخیصة. [ ش َ ص َ ] (ع ص ) مؤنث شخیص . زن تناور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شاخص
لغتنامه دهخدا
شاخص . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) بلند برآمده از هر چیزی . مرتفع. (اقرب الموارد). || تیر که ازبالای نشان درگذرد. سهم شاخص . (منتهی الارب ). تیر که ازروی نشانه بشود. (مهذب الاسماء). تیر که از آماج گذشته باشد. || چشمی که وا گشوده نهاده باشد. (مقدمه ٔ لغت میر س...