کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخولیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخولیدن
لغتنامه دهخدا
شخولیدن . [ ش َ/ ش ِ دَ ] (مص ) شخلیدن . شخیلیدن . شپیلیدن . (سروری ).بشخلیدن . بشخولیدن . سوت زدن . سوت کشیدن . صفیر زدن . (برهان ). هشتک انداختن (در تداول مردم قزوین ). صفیر زدن هنگام آب خوردن اسب . (ناظم الاطباء) : می شخولیدند هر دم آن نفربهر اسبا...
-
جستوجو در متن
-
صفیر برآوردن
لغتنامه دهخدا
صفیر برآوردن . [ ص َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سوت زدن . صفیر کشیدن . سوت کشیدن . مُکاء. بشخولیدن . شخولیدن .
-
شخیلیدن
لغتنامه دهخدا
شخیلیدن . [ ش َ دَ ](مص ) شخولیدن . شخلیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پژمرده شدن . (برهان ). || صفیر زدن . (برهان ).
-
بشخولیدن
لغتنامه دهخدا
بشخولیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شخولیدن . الصفیر. (تاج المصادر بیهقی ). بشخلیدن . سوت زدن . سوت کشیدن . || صفیر. بشخول . (یادداشت مؤلف ).
-
زنودن
لغتنامه دهخدا
زنودن . [ زِ / زُ دَ ] (مص ) زنوییدن .(لسان العجم شعوری ج 2 ص 45 و 48). شخولیدن و مویه و ناله کردن . (ناظم الاطباء). || خفتن و خوابیدن و غنودن . (ناظم الاطباء). رجوع به زنوییدن شود.
-
زنایانیدن
لغتنامه دهخدا
زنایانیدن . [ زِ دَ ] (مص ) شخولیدن و صفیر زدن . || صفیر زدن اسب را. || زنونیدن کنانیدن سگ و گرگ را. (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 45 شود.
-
شخیوه کردن
لغتنامه دهخدا
شخیوه کردن . [ ش َ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صفیر زدن . ازمیان دو لب بانگ و آوا برآوردن با بیرون فرستادن هوای داخل ریه . مکاء. مَکْوْ. شخولیدن . بانگی که از میان دو لب آید چون آواز سرنای . (از ترجمان القرآن ).
-
شخلیدن
لغتنامه دهخدا
شخلیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شخولیدن . بشخلیدن . بشخولیدن . صفیر زدن . (برهان ) (سروری ). سوت زدن و بانگ کردن . (فرهنگ نظام ). || پژمرده شدن . (برهان ). پژمریدن . (سروری ). افسرده و پژمرده شدن . || دم گرفتن . || ضعیف شدن . (ناظم الاطباء). || فریاد و صفی...
-
زنوییدن
لغتنامه دهخدا
زنوییدن . [ زَ دَ] (مص ) بمعنی زنویه است که ناله و مویه و زوزه کردن سگ باشد. (برهان ). ناله کردن سگ . (فرهنگ رشیدی ). ناله کردن سگ . زوزه کشیدن سگ . (فرهنگ فارسی معین ). زنویه . (آنندراج ). زوزه کشیدن سگ . (ناظم الاطباء): هریر؛زنوییدن . (یادداشت بخط ...
-
شخیدن
لغتنامه دهخدا
شخیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) ظاهراً مصحف شخلیدن و مقلوب لخشیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و نیزمصحف شخشیدن باشد. لغزیدن و فروافتادن از جایی . (برهان ). شخشیدن . بیهقی در تاج المصادر در ترجمه ٔ ذریر گوید: بشخیدن چشم در سر. || وانگریستن و امعان نظر کردن . ...
-
شپیلیدن
لغتنامه دهخدا
شپیلیدن . [ ش َ / ش ِ دَ ] (مص ) فشردن . (برهان ) (فرهنگ نظام ). فشاردن . (ناظم الاطباء): عصر؛ افشردن یعنی شپیلیدن و شیره کردن انگور. (از مجمل اللغة) : گلابی صفت بر جفا بگذردکه گل را شپیلند و آبش برند. امیرخسرو دهلوی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).|| شیف...
-
مکو
لغتنامه دهخدا
مکو. [ م َک ْوْ ] (ع مص ) شخولیدن یعنی بانگ کردن . (دهار). شخیوه کردن یعنی بانگی که از میان دو لب بیرون آید چون آواز سرنا. (ترجمان القرآن ). مُکاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاء شود. || (اِ) سوراخ روباه و خرگوش و مان...
-
صفیر زدن
لغتنامه دهخدا
صفیر زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخولیدن . سوت زدن . سوت کشیدن . مکاء : چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی . منوچهری .اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست . منوچهری .گر شیرخواره لاله ٔ سرخس...
-
شخول
لغتنامه دهخدا
شخول . [ ش َ / ش ِ ] (اِ، اِمص ) شخل . شخیل . (غیاث اللغات ). صفیر و صدایی که در وقت آب خوردن اسبان را کنند تااسب را میل با آب خوردن بیشتر شود. (از برهان ). صفیر. (غیاث اللغات ). صفیری که هنگام آب خوردن اسب زنندو آن را بدین آواز ترغیب بر آب خوردن کنن...