کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخوده
لغتنامه دهخدا
شخوده . [ ش َ دَ ] (ن مف ) خراشیده .(لغت فرس اسدی ). ریش کرده به ناخن یا به دندان . (برهان ). به ناخن کندیده . (شرفنامه ٔ منیری ) : یکی چون دل مهربان کفته پوست یکی چون شخوده زنخدان دوست . اسدی .- شخوده رخ ؛ روی مجروح . که گونه ها را به ناخن مجروح کر...
-
جستوجو در متن
-
ناشخوده
لغتنامه دهخدا
ناشخوده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نشخوده . ناشخود. ناخراشیده . آسیب خراش نادیده . مقابل شخوده . رجوع به شخوده و ناشخود شود.
-
پرخراش
لغتنامه دهخدا
پرخراش . [ پ ُ خ َ ] (ص مرکب ) سخت خراشیده . بسیار شخوده : چو بنشست با سوگ ماهی بلاش سرش پر ز گرد و رخش پرخراش .فردوسی .
-
چهره خراش
لغتنامه دهخدا
چهره خراش . [ چ ِ رَ / رِ خ َ ] (نف مرکب ) خراشنده ٔ چهره . شخاینده ٔ رخسار. || (ن مف مرکب ) روی خراشیده . (ناظم الاطباء). دارای رخسار مجروح و شخوده . || (اِ مرکب - اضافه ٔ مقلوب ) خراش ِ چهره . بریدگی بر رخسار.
-
ناشخود
لغتنامه دهخدا
ناشخود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) بی خارش . بی خراش . بی نقصان . بی ضرر. (ناظم الاطباء). ناخراشیده . شخوده ناشده . سالم . ناشخوده . ناکاویده : مسیحی بشهر اندرون هرکه بودنماندند رخسارگان ناشخود. فردوسی .رجوع به ناشخوده شود. || کسی که به مرض دریا گرفتار نشو...
-
خش
لغتنامه دهخدا
خش . [ خ ُ ] (اِ) مادرزن . (برهان قاطع). خَشامَن . رجوع به خشامن شود : تازیانه دوتا چو ... خسرموش اندرشکسته چون ... خش . منجیک .دست خوش زمانه برکنده و شخوده روی از طپانچه زن ریش از کشیدن خش . شمس فخری (از آنندراج ).|| مادرشوهر. (برهان قاطع). خَشامَن ...
-
خراشیده
لغتنامه دهخدا
خراشیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) شخوده . (یادداشت بخط مؤلف ). خشوده . (صحاح الفرس ). آنچه خراش برداشته . خراش خورده : ز بس که کآورد درد چشمش به افغان گلوی خراشیده ز افغان نماید. خاقانی .چو شه دید کز سنگ پولادسای خراشیده می شد سم چارپای . نظامی .جلف...
-
بشخوده
لغتنامه دهخدا
بشخوده . [ ب ِ / ب َ دَ / دِ ] (ن مف ) بناخن کنده شده و خراشیده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا: بشخاییدن ) (از مؤید الفضلاء). خراشیده و خراشیده شده به ناخن . (ناظم الاطباء). به ناخن کندیده . (شرفنامه ٔ منیری ). به ناخن کنده باشد. (سروری ) :...
-
غلطان
لغتنامه دهخدا
غلطان . [ غ َ ] (نف ، ق ) غلتان . غلطنده . آنچه بغلطد. || در حال غلطیدن : همیگشت غلطان به خاک اندراشخوده رخان و برهنه سرا. فردوسی .چو بهرام جنگی رسید اندر اوی کشیدش بر آن خاک غلطان به روی . فردوسی .چو برگشته شد بخت او شد نگون بریده سرش زار و غلطان به...
-
کفته
لغتنامه دهخدا
کفته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) شکافته شده و ترکیده . (برهان ) (آنندراج ). شکافته و ترکیده و چاک شده و چاک زده و از هم بازشده و دوتاشده . (ناظم الاطباء). کفیده . کافته . کافتیده . غاچ خورده . دریده . (یادداشت مؤلف ) : ز دیوان بسی شد بپیکان هلاک بسی...
-
زم
لغتنامه دهخدا
زم . [ زَ ](اِ) بمعنی سرما باشد که در مقابل گرماست و لهذا ایام سرما را زمستان گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). سرما. ضد گرما. (ناظم الاطباء).سرما و سردی . (از فرهنگ فارسی معین ). سرد، لهذا فصل سرما را زمستان گویند، چنانکه فصل گ...
-
شخودن
لغتنامه دهخدا
شخودن . [ ش َدَ ] (مص ) مجروح کردن به دندان . (برهان ). به ناخن کندن . (لغت فرس اسدی ) (سروری ). شخولیدن . (سروری ). ریش کردن به ناخن و در سراج به معنی خراشیدن . (غیاث اللغات ). ریش نمودن به ناخن و خراشیدن پوست روی . (برهان ). شخائیدن . شخالیدن . ریش...
-
زنخدان
لغتنامه دهخدا
زنخدان . [ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) مزیدعلیه زنخ . (بهار عجم )(آنندراج ). چانه . زنخ . ذقن . زیر چانه . (ناظم الاطباء). چانه . (فرهنگ فارسی معین ). همان زنخ مذکور. (شرفنامه ٔ منیری ). در این لفظ دان زائد است . (غیاث ). ذقن .زنخ . چانه . (یادداشت بخط مرحوم...
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) : نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به ...