کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شحوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شحوة
لغتنامه دهخدا
شحوة. [ ش َ وَ ] (اِخ ) (کثیب ابی شحوة) در مکه وآن تل ریگی است مشرف به بطن ناخج میان منی و سرف و فاصله ٔ آن تا مکه پنج میل است . (از معجم البلدان ).
-
شحوة
لغتنامه دهخدا
شحوة. [ ش َ وَ ] (ع اِ) اسم مرة. (از اقرب الموارد). || گام ، یقال : فرس بعیدالشحوة؛ ای الخطوة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به مجاز گویند: رجل بعید الشحوة؛ آنکه مقاصد او دور است . (از اساس البلاغة).
-
واژههای همآوا
-
شحوط
لغتنامه دهخدا
شحوط. [ ش ُ ] (ع مص ) شَحط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دور شدن .(تاج المصادر) (المصادر زوزنی ). رجوع به شحط شود.
-
شهوت
لغتنامه دهخدا
شهوت . [ ش َهَْ وَ ] (ع اِمص ، اِ) آرزو. (مهذب الاسماء). آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت . (ناظم الاطباء). آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطلق آرزوو خواهش . (آنندراج ). اشتیاق . رغبت ش...
-
شهوة
لغتنامه دهخدا
شهوة. [ ش َهَْ وَ ] (ع اِمص ، اِ) خواهانی تن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- شهوة الحبالی ؛ ویار (در زنان باردار).(یادداشت مؤلف ).- شهوة الطین ؛ ویار گِل خوارگی . بنطا. (از یادداشت مؤلف ).- شهوة کلبیة؛ فرط شهوت و شدت آن و حرص بر خوردن باشد چنانکه...
-
شهوة
لغتنامه دهخدا
شهوة. [ ش َهَْ وَ ] (ع مص ) دوست داشتن و خواستن کسی یا چیزی راو آرزومند وی گردیدن . ج ، شهوات . (منتهی الارب ). حرکةالنفس طلباً للملائم . (اقرب الموارد) (تعریفات ). || آرزومند کردن . (دهار) (المصادر زوزنی ). || (اِمص ، اِ) آرزو. (منتهی الارب ) (ترجما...
-
جستوجو در متن
-
گام
لغتنامه دهخدا
گام . (اِ) آنقدر از زمین که میان دو پا باشد گاه راه رفتن . قدم . پای . فرجه میان دو قدم . لنگ . پی . این کلمه با افعال برداشن ، زدن . سپردن . گذاشتن ، گذاردن . نهادن . استعمال شود: اختطاء، اختیاط؛ گام زدن . تخطرف ؛ بشتاب رفت و گام فراخ نهاد و دو گام ...