کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شحنه سود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شحنه سود
لغتنامه دهخدا
شحنه سود. [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار شحنه . (شرفنامه چ وحید ص 124) : سیه کار شب چون شود شحنه سودبرون آید آتش ز گردنده دود.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
شحنة
لغتنامه دهخدا
شحنة. [ ش ِ ن َ ] (ع ص ، اِ) آنقدر از گیاه که ستوران را یک روز و یک شب کفایت کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماعت اسبان یا به قدر کفایت از آن ، یقال : بالبلد شحنة من الخیل ؛ ای رابطة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنچه کشتی را بارگی...
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالفرج عبدالرحمن بن احمدبن مبارک غَزّی . وفات 799 هَ .ق . او راست : کتاب عوالی .
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالولید ابراهیم بن محمد، معروف به ابن شحنه ٔ حلبی . او راست : کتاب لسان الحکام فی معرفة الاحکام در قضاء حلب و آن سی فصل است در معاملات و اقضیه . وفات 882 هَ .ق .
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالولید محمدبن محمدبن محمودبن شحنه زین الدین حلبی (749-815 هَ .ق .). قاضی حنفیه بحلب . در چند فن بنظم و نثر تألیفات دارد از آن جمله : روضةالمناظر فی علم اخبار الاوائل و الاواخر که به سال 806 ختم میشودو در حاشیه...
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) قاضی القضاة عبدالبربن محمد حلبی . فقیه حنفی . او راست : کتاب تفصیل عقدالفوائد در شرح منظومه ٔ ابن وهبان . وفات 921 هَ .ق .
-
شحنه ٔ خراسانی
لغتنامه دهخدا
شحنه ٔ خراسانی . [ ش َ ن ِ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) محمدمهدی خان فرزند محمدحسن بیک بن حاجی محمدخان اوبهی . اصلش از خراسان و پدرش ساکن مازندران بود. در دوران نادرشاه افشار سمت دریابیگی مازندران و سپس دریابیگی شیراز را داشت و در اثر سعایت کور گردید و به اتفاق ...
-
شحنه کش
لغتنامه دهخدا
شحنه کش . [ ش ِ ن َ / ن ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ شحنه . || به مجاز تأدیب کننده ٔ شحنه : گر تو را تیغ حکم در مشت است شحنه کش باش دزد خود کشته ست . اوحدی .|| (ن مف مرکب ) کشته ٔ شحنه . مقتول شحنه .
-
شحنه کلا
لغتنامه دهخدا
شحنه کلا. [ ش َ ن ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی . دارای 80 تن سکنه ، آب آن از چاه و محصول آن برنج . پنبه ،غلات و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
جستوجو در متن
-
سیه کار
لغتنامه دهخدا
سیه کار. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم بدکاره و فاسق و فاجر بدروزگار باشد. (برهان ) (آنندراج ). فاسق . بدکار. (غیاث اللغات ). فاسق فاجر و ظالم . (فرهنگ رشیدی ) : سپیدکار وسیه کار دست و زلف تواندتو بیگناهی از این هر دو ای ستیزه ٔ ماه . سوزنی .سیه...
-
ضابط
لغتنامه دهخدا
ضابط. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) فراهم آورنده . نگاهدارنده . نگاهدارنده ٔ چیزی . آنکه ضبط مدینه و سیاست آن را از طرف سلطان بس باشد. شِحنه : گرد عالم گشتن چه سود، پادشاه ضابط باید. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ضابط باید، چون ملکی و بقعتی بگیرد و آن را ضبط نتواند کر...
-
نجات
لغتنامه دهخدا
نجات . [ ن َ ] (ع اِمص ) رهائی . خلاصی . آزادی . (ناظم الاطباء). رستگاری . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (دهار). رستن . (فرهنگ نظام ). نجاح . برستن . رهائی یافتن . منجا. منجات . نجاء. پرماس . خلاص . (یادداشت مؤلف ) : و از آن نجات یافتم...
-
بیرسمی
لغتنامه دهخدا
بیرسمی . [ رَ ](حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیرسم . بی نظامی . (ناظم الاطباء). بی روشی . عمل بر خلاف قانون و قاعده رفتار کردن و ظلم و تجاوز کردن : بی رسمیها در ماورأالنهر آغاز کردند. (راحةالصدور راوندی ). شحنه ٔ گورخان بیرسمی و ایذای خلقان آغاز نهاد. ...