کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شحنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوالولید
لغتنامه دهخدا
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن محمود حلبی معروف به ابن شحنه . رجوع به محمد... و رجوع به ابن شحنه ابوالولید... شود.
-
قاضی محمد
لغتنامه دهخدا
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد معروف به ابن شحنه . رجوع به ابن شحنه ابوالولید شود.
-
ذبی
لغتنامه دهخدا
ذبی . [ ذِ ب ْ بی ی ] (ع اِ) سرهنگ شحنة.
-
شحن
لغتنامه دهخدا
شحن . [ ش َ ح َ ] (ع اِ) ج ِ شحنة. (یادداشت مؤلف ).
-
فرهنگدار
لغتنامه دهخدا
فرهنگدار. [ ف َ هََ ] (اِ مرکب ) عسس و شحنه و حاکم . (آنندراج ).
-
باشقاق
لغتنامه دهخدا
باشقاق . (اِ) شحنه . صحیح آن باسقاق است . رجوع به باسقاق و باسقاقی شود.
-
ابوالولید
لغتنامه دهخدا
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن شحنه ، محمدبن محمدبن محمود حلبی . مؤلف روضةالمناظر فی اخبارالأوائل والأواخر، در تاریخ . رجوع به محمدبن محمدبن محمود حلبی و رجوع به ابن شحنه ابوالولید... شود.
-
عبدالبر
لغتنامه دهخدا
عبدالبر.[ ع َ دُل ْ ب َرر ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالبرکات . رجوع به ابن شحنه قاضی القضات عبدالبر... شود.
-
آدیش
لغتنامه دهخدا
آدیش . (اِ) آتش . نار : گر کند چوب آستان تو حکم شحنه ٔ چوبها شود آدیش .انوری .
-
تمشا
لغتنامه دهخدا
تمشا. [ ] (اِخ ) توشا. شحنه ٔ بخارا ازجانب مغول . رجوع به جهانگشای جوینی ص 83 و 87 شود.
-
سباشی
لغتنامه دهخدا
سباشی . [ س ُ ] (ترکی ، اِ)نزد ترکان قدیم صاحب جیش . (مفاتیح العلوم خوارزمی ).و در سنگلاخ سوباشی بمعنی داروغه و شحنه آمده است .
-
قره بوعاء
لغتنامه دهخدا
قره بوعاء. [ ق َ رَ ] (اِخ ) شحنه ٔ مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان . (یادداشت مؤلف ).
-
محب الدین
لغتنامه دهخدا
محب الدین . [ م ُ ح ِب ْ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن شحنه و الاعلام زرکلی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد لیث ، شحنه ٔ بخارا. رجوع به حبط 1 ص 324 و 325 شود.
-
شاوکم
لغتنامه دهخدا
شاوکم . [ ] (اِخ ) نام شحنه ٔ قراختای در ایغور باشد : در آن بهار که قراختای بر بلاد ماوراءالنهر و ترکستان غالب شد او [ بارجوق ] نیز در ربقه ٔ طاعت و قبول اداء مال آمد و او را شحنه ای فرستادنام او شاوکم بود. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 32). شوکم . شادکم . ش...