کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طفطان
لغتنامه دهخدا
طفطان . [ طَ ] (ع اِ) به عربی اطراف شجر است . (فهرست مخزن الادویه ). ظاهراً مصحف طفطاف است .
-
غربة
لغتنامه دهخدا
غربة. [ غ َ رَ ب َ ] (ع اِ) یکی شجر غرب ؛ یعنی درخت خلاف است . (از معجم البلدان ).
-
درختکاری
لغتنامه دهخدا
درختکاری . [ دِ رَ ] (حامص مرکب ) کاشتن درخت . کاشت درخت . نهالکاری . غرس شجر. درخت نشانی .
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. [ ی َ ] (ع اِ) شجر ودرخت و هر گیاهی که بر ساق ایستد. (ناظم الاطباء).
-
شجارا
لغتنامه دهخدا
شجارا. [ ش َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند به معنی درخت باشد که عربان شجر گویند. (برهان ).
-
ضأر
لغتنامه دهخدا
ضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس . رجوع به حب افرنجی شود.
-
قورویوس
لغتنامه دهخدا
قورویوس . [ ] (معرب ، اِ) نباتی است که مسمی به رجل الغراب است و به هندی مسمی نامند. || شجر مریم . (فهرست مخزن الادویه ).
-
اختلاف افتادن
لغتنامه دهخدا
اختلاف افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) اختلاف . شجر. شجور. (تاج المصادر بیهقی ).
-
صنعبر
لغتنامه دهخدا
صنعبر.[ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ) درختی است مانا بکنار، نون زائد است . (منتهی الارب ). شجر کالسدر. (اقرب الموارد).
-
غم بار
لغتنامه دهخدا
غم بار. [ غ َ ] (ص مرکب )آنکه بارش غم باشد. غم آور. دارنده ٔ غم : شاخ و شجر دهر غم و مشغله بار است زیراکه بر این شاخ غم و مشغله بار است .ناصرخسرو.
-
شجری
لغتنامه دهخدا
شجری . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) هر چیز منسوب به شجر. || هر چیز مانند درخت . || آنکه درخت میفروشد. || آنکه درخت میکارد. (ناظم الاطباء).- رنگ شجری ؛ سبزمایل به زردی است . (فرهنگ نظام ).
-
لونالون
لغتنامه دهخدا
لونالون . [ل َ / لُو ل َ / لُو ] (ص مرکب ) رنگارنگ : هزاران میوه رنگارنگ و لونالون و گوناگون نگویی تا نهان او را که در شاخ شجر دارد.ناصرخسرو.
-
متقعفزة
لغتنامه دهخدا
متقعفزة. [ م ُ ت َ ق َ ف ِ زَ ] (ع ص ) شجر متقعفزة؛ درخت بر روی درافتاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
اسلاب
لغتنامه دهخدا
اسلاب . [ اِ ] (ع مص ) اسلاب ناقة؛ بچه ناتمام افکندن شتر یا مردن بچه ٔ او. (منتهی الارب ). || اسلاب شجر؛ رفتن و ریختن برگ و بار آن .
-
انتشاص
لغتنامه دهخدا
انتشاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن درخت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): انتشاص شجر؛ اقتلاع آن . (از اقرب الموارد).