کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شجاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شجاج
لغتنامه دهخدا
شجاج . [ ش َج ْ جا ] (ع ص ) سابح . شجاج . مرد شدیدالشج . (از اقرب الموارد).
-
شجاج
لغتنامه دهخدا
شجاج . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَجَّة به معنی سرشکستگی . (از منتهی الارب ). شکستگیی که به دماغ رسد و در وقت بکشد و آن ده مرتبه است که به ترتیب چنین است : 1- قاشرة که حارصه باشد. 2- باضعة. 3- دامیة. 4- متلاحمة. 5- سمحاق . 6- مرضحة. 7- هاشمة. 8- منقلة. 9- آ...
-
شجاج
لغتنامه دهخدا
شجاج . [ ش ِ ] (ع مص ) با هم سر شکستن : یقال بینهم شجاج ؛ ای شج بعضهم بعضا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مشاجة
لغتنامه دهخدا
مشاجة. [ م ُ شاج ْ ج َ ] (ع مص ) سر یکدیگر را شکستن . شجاج مثله . (ناظم الاطباء). و رجوع به شجاج شود.
-
شجة
لغتنامه دهخدا
شجة. [ ش َج ْ ج َ ] (ع اِمص ) سرشکستگی . ج ، شجاج . (منتهی الارب ). جراحت مخصوص سر و گاه برای اعضاء دیگر بدن استعاره شود. ج ، شجاج . و شجاج دارای ده مرحله است و مذکور در ذیل ماده ٔ «د م غ ». (از اقرب الموارد). شکستگی سر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).