کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شته
لغتنامه دهخدا
شته . [ ش َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بیمار و دردمند. (ناظم الاطباء). || درمانده و سست و ناتوان و ضعیف . (ناظم الاطباء).
-
شته
لغتنامه دهخدا
شته . [ ش َ ت َ / ت ِ / ش ِت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ)سته . انگور. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی انگور نیز بنظر رسیده است . (مجمعالفرس سروری ) : گر چو شته دلت بیفشارندقطره ٔ خون از آن برون ناید. عنصری (از مجمعالفرس سروری ). || هر چیز را گویند که شب بر آن...
-
واژههای مشابه
-
سرخ شته
لغتنامه دهخدا
سرخ شته . [ س ُ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) آفتی است برگ درخت گردو را. (یادداشت مؤلف ).
-
چم شته
لغتنامه دهخدا
چم شته . [ چ َ ش َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد که در 39 هزارگزی باختر الشتر و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع است . دامنه و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات ، حبوبات و ...
-
واژههای همآوا
-
شطح
لغتنامه دهخدا
شطح . [ ش َ ] (ع اِ) کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یکساله را رانند و زجر کنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شِطَّح شود. || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و ...
-
شطح
لغتنامه دهخدا
شطح . [ ش َ طَ ] (ع اِ) سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ).
-
شطح
لغتنامه دهخدا
شطح . [ ش ِطْ طَ ] (ع اِ)کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یک ساله را می رانند و زجر می کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شطه
لغتنامه دهخدا
شطه . [ ش َ طَ / طِ ] (اِ) یا شته . چیزی مثل پشه که آفت درخت است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شته شود.
-
جستوجو در متن
-
شطه
لغتنامه دهخدا
شطه . [ ش َ طَ / طِ ] (اِ) یا شته . چیزی مثل پشه که آفت درخت است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شته شود.
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش َ ت َ / ت ِ] (اِ) گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). || ابتدای طلوع آفتاب . || هر چیز نازک و لطیف . || تختخواب . (ناظم الاطباء). || تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد...
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چشمه و رود شته لاغری . محصولات آنجا غلات و لبنیات و پشم . ساکنان از طایفه ٔ میربیگ هستند و در زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6...
-
بیدخشت
لغتنامه دهخدا
بیدخشت . [ خ ِ ] (اِ مرکب ) گزی که از ساقه های درخت بید خارج میشود. (دائرة المعارف فارسی ). شکرکی که روی درخت بید بعلت شته ای مخصوص ایجاد میشود. بید انگبین . (فرهنگ فارسی معین ). مَنّی که از صفصاف مشقق یعنی بید بیدخشتی تراود. منی است که بر اوراق بید ...