کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شتم
لغتنامه دهخدا
شتم . [ ش َ ] (ع مص ) مَشتَمَة. مَشتُمَة. دشنام دادن . اسم از آن شتیمة است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). توصیف کردن دیگری را به آنچه نقص و خواری او باشد. (از تعریفات ). دشنام دادن . (دهار). دژنام دادن . (تاج المصادر بیهقی ). دشنام . (فرهنگ نظام...
-
واژههای همآوا
-
شطم
لغتنامه دهخدا
شطم . [ ش َ ] (ع مص ) آرمیدن با کنیزک خود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شتیمة
لغتنامه دهخدا
شتیمة. [ ش َ م َ ] (ع اِ) اسم از شَتَم َ.ج ، شَتائِم . (از اقرب الموارد). رجوع به شتم شود.
-
مشتمة
لغتنامه دهخدا
مشتمة. [ م َت َ م َ ] (ع مص ) دشنام دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتم . (ناظم الاطباء). و رجوع به شتم شود.
-
مشتوم
لغتنامه دهخدا
مشتوم . [ م َ ] (ع ص ) دشنام داده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به شتم شود.
-
عفال
لغتنامه دهخدا
عفال . [ ع َ ل ِ ] (ع اِ) دشنام است مر زنان را. (منتهی الارب ). شتم است زن را و آن خاص نداست . گویند: یا عفال . (از اقرب الموارد).
-
قوادح
لغتنامه دهخدا
قوادح . [ ق َ دِ ] (ع اِ) طعن ها و شتم ها و سرزنش ها. (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ)ج ِ قادحة، مؤنث قادح . رجوع به قادحة و قادح شود.
-
فضوح
لغتنامه دهخدا
فضوح . [ ف َ ] (ع ص ) رسوا. (منتهی الارب ). مفتضح . (از اقرب الموارد). شتم است مر عربان را. (منتهی الارب ): رجل فضوح ؛ ای مفتضح . (اقرب الموارد).
-
هزیلة
لغتنامه دهخدا
هزیلة. [ هََ ل َ ] (ع اِمص ) اسمی است مشتق از هزل ، مانند شتیمة از شتم . (اقرب الموارد). || لاغری . ثم فشت الهزیلة فی الابل . ج ، هزائل ، هَزْلی ̍. (اقرب الموارد).
-
اقداع
لغتنامه دهخدا
اقداع . [ اِ ] (ع مص ) بازداشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناسزاگفتن . شتم کردن . (اقرب الموارد). فحش گفتن . (آنندراج ). || کشتی را بادبان کردن . (آنندراج ).
-
ماصان
لغتنامه دهخدا
ماصان . [ ماص صا ] (ع ص ) لئیم و گویند ویلی علی ماصان بن ماصان و ماصانة بن ماصانة؛ ای لئیم بن لئیم و اصل «ماصان » مَصّان بوده و الف برای مبالغه افزوده شده است .(از اقرب الموارد). در شتم مرد گویند: ویلی علی ماصان بن ماصان و در شتم زن : ویلی علی ماصانة...
-
غدار
لغتنامه دهخدا
غدار. [ غ َ رِ ] (ع ص ) یا غدار؛ یعنی ای زن بیوفاء، دشنام است او را.(منتهی الارب ). یا غدار بالبناء علی الکسر، دشنامی از برای زن است و آن از چیزهایی است که اختصاص به ندادارد و معنی آن یا غادرة است و در شتم مرد یا غُدَرو در جمع آن یا آل غدر گویند. (از...
-
غنثر
لغتنامه دهخدا
غنثر. [ غ َ ث َ / غ ُ ث َ / غ ُ ث ُ ] (ع ص ) نادان یا گول یا آنکه صحبت وی را ناخوش دارند، یا فرومایه ، یا ناکس ، و این دشنام است عرب را. یقال : یا غنثر (معرفة).(منتهی الارب ) (آنندراج ). یا غنثر، شتم ؛ ای یا جاهل او احمق او ثقیل او سفیه او لئیم . (اق...