کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شتردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شتردل
لغتنامه دهخدا
شتردل . [ ش ُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) اشتردل . بددل . کینه ور. (برهان ). کنایه از بددل است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کین توز. کینه ورز. که کینه توزد. کینه کش . صاحب کینه . کینه ور همچون شتر : گرفته ام که عدوی شتردلت افعی است شودزمرد چشمش سپهر مینائی . ...
-
جستوجو در متن
-
آهودل
لغتنامه دهخدا
آهودل . [دِ ] (ص مرکب ) ترسنده . شتردل . اشتردل . گاودل . بزدل .مرغ دل . کلنگ دل . بَددِل . غردِل . کبک زهره . گاوزهره .
-
اشترکین
لغتنامه دهخدا
اشترکین . [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) شترکین . شتردل . کینه توز. کینه دار. || غدار. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به شترکین شود.
-
شتردلی
لغتنامه دهخدا
شتردلی . [ ش ُ ت ُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شتردل .بددلی . کین توزی . کینه وری . نامردی که ضد بهادری است .(غیاث اللغات ). نامردی . (ناظم الاطباء) : مرا غمی است شتروارها به حجره ٔ تن شتردلی نکنم غم کجا و حجره ٔمن . کاتبی .|| خوف . ترس . هراس . (...
-
غردل
لغتنامه دهخدا
غردل . [ غ َ دِ ] (ص مرکب ) مردم نامرد و بی جگر و ترسنده و واهمه ناک راگویند و معنی ترکیبی آن قحبه دل است چه غر به معنی قحبه باشد. (برهان قاطع). بددل که ضد شجاع است ، زیرا غر به معنی قحبه است . (آنندراج ). بیدل را غردل گویند زیرا غر به معنی قحبه است ...
-
گاودل
لغتنامه دهخدا
گاودل . [ دِ ] (ص مرکب ) نادان . احمق . (برهان ). کودن . ابله . کنایه از ابله و بیخرد. (آنندراج ). کنایه از غردل و احمق است . (انجمن آرای ناصری ) : مشو با زبون افکنان گاودل که مانی دراندوه چون خر بگل . نظامی . || ترسنده . بددل . (برهان ). بزدل . مرغ ...
-
مرغدل
لغتنامه دهخدا
مرغدل . [ م ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . (برهان ) (آنندراج ). که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل . کلنگ دل . اشتردل . آهودل . ترسو. بُزدل : گفت [ بوسهل زوزنی ] ای بوالحسن تو مردی مرغدلی سر دشمنان چنین ب...
-
اشتردل
لغتنامه دهخدا
اشتردل . [ اُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) کینه دل و کنایه ازمردمی که این صفت داشته باشند. (از برهان ) (آنندراج ). کینه دل . (انجمن آرای ناصری ). کینه دار : بهار آمد و جان حسود اشتردل بسبزه ٔ سرخنجررود بسوی کنام . ظهیر. || کنایه از مردم بیدل و نامرد و ترسنده ....
-
مردی
لغتنامه دهخدا
مردی . [ م َ ] (حامص ) مرد بودن . مردانگی . رجولیت : گر به نامم بوی مردی نیستی دست را رنگ زنان در بستمی . خاقانی .مردیش مردمیش را بفریفت مرد بود از دم زنان نشگیفت . نظامی .ترا شرم ناید ز مردی خویش که باشد زنان را قبول از تو بیش . سعدی .نیست از مردی ع...
-
اشترغاز
لغتنامه دهخدا
اشترغاز. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) بیخ درخت انجدان است و صمغ آنرا انگوزه خوانند و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آنرا آچار سازند و معنی آن شو»الجمال است و عربان زنجبیل العجم خوانند. تب ربع را مفید باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ فارسی اُشتر و غ...
-
بیخ
لغتنامه دهخدا
بیخ . (اِ) اصل و ریشه و قاعده و بنیان . بن . ریشه . پایه .زیر. مقابل شاخ . فرع . (یادداشت بخط مؤلف ). بن . اصل . اساس . ریشه ٔ گیاه عموماً و ریشه ٔ اصلی گیاه و درخت که بزرگتر از ریشه های دیگر است خصوصاً : از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ درختی گشن بیخ و ب...