کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبوط
لغتنامه دهخدا
شبوط. [ ش َ ] (ع اِ) به معنی شَبﱡوط است . (منتهی الارب ). رجوع به شبّوط شود.
-
شبوط
لغتنامه دهخدا
شبوط. [ ش َب ْ بو ] (ع اِ) نام یکی از دستگاههای موسیقی است که شباهت به تنبور دارد و ایرانیان قدیم آن را بجای عود بکار میبردند و سبب تسمیه ٔ آن شبیه بودن این دستگاه است به ماهی شبوط و فقط فرقی که با عود دارد در آن است که گردن شبوط درازتر بود و دارای س...
-
شبوط
لغتنامه دهخدا
شبوط. [ ش َب ْ بو / ش ُب ْ بو ] (ع اِ) نوعی از ماهی باشد و آن در دجله ٔبغداد و فرات بهم میرسد و زهره ٔ او را در داروهای چشم بکار برند. نوعی از ماهی نرم بدن خردسر باریک دم گشاده میان بر شکل بربط. (از منتهی الارب ). نوعی از ماهی باریک دم میان فراخ نرم ...
-
واژههای همآوا
-
شبوة
لغتنامه دهخدا
شبوة. [ ش َ وَ ] (ع مص ) بلند گردیدن . (منتهی الارب ). || روشن شدن و درخشیدن روی بعد از تغیر. || سیخ پا گردیدن اسب . || افروختن آتش . (از منتهی الارب ).
-
شبوة
لغتنامه دهخدا
شبوة. [ ش َب ْ وَ ] (اِخ ) پایتخت قدیم حضرموت واقع در جنوب جزیرةالعرب است که در آن بناهای قدیم بسیار از جمله معبد «سین » رب النوع ماه میباشد. آثاری که در این شهر به دست آمده است مربوط به قرن 5 قبل از میلاد و قبل از آن می باشد. (از الموسوعة العربیة ال...
-
شبوة
لغتنامه دهخدا
شبوة. [ ش َب ْ وَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
شبوة
لغتنامه دهخدا
شبوة. [ ش َب ْ وَ ] (اِخ ) نام قلعه ای است به یمن یا شهری است میان مأرب و حضرموت حِمْیَر را. (از معجم البلدان ).
-
شبوة
لغتنامه دهخدا
شبوة. [ ش َب ْ وَ ] (اِخ )نام موضعی است در اطراف عراق . (از معجم البلدان ).
-
شبوة
لغتنامه دهخدا
شبوة. [ ش َب ْ وَ ] (ع اِ)عقرب . کژدم . علم است برای عقرب و بجهت علمیت و تأنیث منصرف است و گاهی الف و لام بر او داخل شود و الشبوة گویند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) زن پلیدزبان . (منتهی الارب ). زن پرجنب وجوش وگستاخ و باجرأت و فاحشه ....
-
جستوجو در متن
-
شبوطة
لغتنامه دهخدا
شبوطة. [ ش َب ْ بو طَ ] (ع اِ) یکی شبوط. (منتهی الارب ). رجوع به شبوط شود.
-
شبابیط
لغتنامه دهخدا
شبابیط. [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شبوط و آن نام نوعی از ماهی رودخانه باشد و کلمه ٔ مزبور دخیل است . (از متن اللغة). رجوع به شبوط شود.
-
شبوطیان
لغتنامه دهخدا
شبوطیان . [ ش َب ْ بو ] (اِ مرکب ) ج ِ شبوطی . تیره ای است از ماهیان استخوانی و نمونه ٔ آن شبوط است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شبوط شود.
-
قلونوس
لغتنامه دهخدا
قلونوس . [ ] (معرب ، اِ) شبوط است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قلونومن شود.