کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبنم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبنم
لغتنامه دهخدا
شبنم . [ ش َ ن َ ] (اِ مرکب ) صقیع. (بحر الجواهر). قطرات ریزه ٔ آب که در شبهای مرطوب بر زمین ریزد. (فرهنگ نظام ). بخار آب که به شکل قطره های بسیار کوچک در شبهای بی ابر بر روی نباتات می نشیند. رطوبتی که شب هنگام بر روی گیاهها یا چیزهای دیگر تولید شود....
-
جستوجو در متن
-
فرنجات
لغتنامه دهخدا
فرنجات . [ ف َ رِ ] (اِ) شبنم . (بحر الجواهر). اسم فارسی شبنم است که به عربی صقیع نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
فریجاب
لغتنامه دهخدا
فریجاب . [ ف َ ] (اِ) باران خردقطره . || شبنم . (آنندراج ).
-
لشک
لغتنامه دهخدا
لشک . [ ل ِ ] (اِ) شبنم . لَشک . رجوع به لَشْک شود.
-
بژم
لغتنامه دهخدا
بژم . [ ب َ ] (اِ) شبنم . (برهان ) (ناظم الاطباء). بشم . بمعنی شبنم است که بشک هم گویند. (فرهنگ شعوری ). شبنم و بخار بامداد که روی زمین را بپوشد. گفته اند صحیح نِزْم است بکسر نون و زای تازی که بشک نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بَشْک . بش...
-
زش
لغتنامه دهخدا
زش . [ زُ ] (اِ) نم . ژاله . شبنم . (ناظم الاطباء).
-
شی
لغتنامه دهخدا
شی . [ ش َ / ش ِ ](اِ) شبنم در لهجه ٔ مردم قزوین . (یادداشت مؤلف ).
-
برخ
لغتنامه دهخدا
برخ . [ ب ُ ] (اِ) شبنم . (برهان ). افشک . بَرخ (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ).
-
کرمج
لغتنامه دهخدا
کرمج . [ ک ِ م ِ] (اِ) در لهجه ٔ بختیاری شبنم برفی و یخی که در زمستان یا هوای سرد بی ابر پیدا شود. (یادداشت مؤلف ).
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط.[ س َ ] (ع اِ) برف و شبنم که به برف ماند. || (ص ) ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رِ ] (ع اِ) ابر تنک که به شبنم ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
فوغیناوس
لغتنامه دهخدا
فوغیناوس . [ ] (معرب ، اِ) به رومی اسم من است که به فارسی شبنم نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
نزولات
لغتنامه دهخدا
نزولات . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد. (یادداشت مؤلف ).
-
اوشه
لغتنامه دهخدا
اوشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) شبنم و آن رطوبتی است که شبها بر سبزه نشیند. (برهان ) (ناظم الاطباء).