کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبث
لغتنامه دهخدا
شبث . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) عنکبوت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تننده و عنکبوت . (ناظم الاطباء). هزارپای . (ناظم الاطباء). ج ، شِبثان و اءَشباث . جانوری است خرد و بسیارپا از جانوران زنده بر روی زمین . (از اقرب الموارد). دیوپای . وِندِر (در تداول ...
-
شبث
لغتنامه دهخدا
شبث . [ ش َ ب ِ ] (ع ص ) مرد که خوی وی تشبث باشد. (از اقرب الموارد). مرد چسبان طبیعت . هر چیز چسبنده . (ناظم الاطباء). مرد چسبان طبیعت . (منتهی الارب ).
-
شبث
لغتنامه دهخدا
شبث . [ ش ِ ب ِ ] (معرب ، اِ) نام یکی از بقولات است و این کلمه معرب است . فارسی آن شِوِذ است و از مردم بحرین شنیدم که آن را سِبِت خوانند و سِبِط نیز آمده است . (از المعرب جوالیقی ص 209). رجوع به شوید شود.
-
واژههای همآوا
-
شبص
لغتنامه دهخدا
شبص . [ ش َ ب َ ] (ع اِمص ) درشتی . (از منتهی الارب ). خشونت . (از اقرب الموارد) (محیط المحیط). || (مص ) در همدیگر درآمدن خار. (منتهی الارب ). درآمدن خار درخت در یکدیگر. (از اقرب الموارد): تشبص الشجر؛ به هم درشدند درختان . (منتهی الارب ) (از محیط الم...
-
شبص
لغتنامه دهخدا
شبص . [ ش َ ب َ ] (ع مص ) در اصطلاح عامه اصلاح کردن جزء و مقدار شی ٔ . کمی از چیزی را اصلاح کردن . (از دزی ج 1 ص 270): شبص الشی ٔ؛ اصلحه قلیلا. (محیط المحیط).
-
جستوجو در متن
-
شبیث
لغتنامه دهخدا
شبیث . [ ش ُ ب َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شبث و آن عنکبوت و یا هزارپا باشد. رجوع به شبث شود. (از معجم البلدان ).
-
شوذ
لغتنامه دهخدا
شوذ. [ ش ِ وِ ] (معرب ، اِ)سبت . شبت . شبث . سبط. (از المعرب جوالیقی ص 409) (ازنشوءاللغه ص 20). و رجوع به شود و شبت و شبث شود.
-
شویت
لغتنامه دهخدا
شویت . [ ش ِ ] (اِ) شِوِد. شبت . شبث . (ناظم الاطباء). رجوع به شبت شود.
-
آویزنده
لغتنامه دهخدا
آویزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) عَلِق . شَبِث . آویزگن .
-
شبثان
لغتنامه دهخدا
شبثان . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَبَث . (اقرب الموارد).
-
شوت
لغتنامه دهخدا
شوت . [ ش ِ وِ ] (اِ) شِوِد. شِبِت . شبث . نام گیاهی است . رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
بانب
لغتنامه دهخدا
بانب . [ ن َ ] (اِ) تخم شبت . (هفت قلزم ). تخم شبث .
-
چهل پای
لغتنامه دهخدا
چهل پای . [ چ ِ هَِ ] (اِ مرکب ) شبث . کرم درخت که بر هر چیز بچسبد.