کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبت
لغتنامه دهخدا
شبت . [ ش ِ ] (اِ) دالان و دهلیز خرد و کوچک . (برهان ). دالان و دهلیز کوچک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). || گیاهی است . رجوع به شِبِت شود.
-
شبت
لغتنامه دهخدا
شبت . [ ش ِب ِ ] (اِ) رستنیی را گویند که در ماست کنند و به شیرازی «شود» خوانند. (از برهان ). نام گیاهی است که آن را شوید نیز گویند و از تیره ٔ چتریان است . برگهای آن بسیار بریده و عطری ملایم دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 235). رجوع به شوید و شیویت و...
-
واژههای همآوا
-
شبة
لغتنامه دهخدا
شبة. [ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ) زن جوان . (منتهی الارب ). مخفف شابة. رجوع به شابة شود.
-
شبط
لغتنامه دهخدا
شبط. [ ش َ ] (ع مص ) زخمی ایجادکردن . شکاف و خراش باریک و دراز ایجاد نمودن . (از دزی ج 1 ص 720): شبطه ؛ او را مجروح کرد به جراحتی باریک و دراز. (از محیط المحیط). || در اصطلاح عامه ، رسم کردن ساحر بر روی زمین خطی را: شبط الساحریشبط شبطا؛ رسم علی الارض...
-
شبط
لغتنامه دهخدا
شبط. [ ش َ ب َ ] (اِ) شباط. ماه قبل از آذار. (از اقرب الموارد). رجوع به شباط شود.
-
جستوجو در متن
-
شویت
لغتنامه دهخدا
شویت . [ ش ِ ] (اِ) شِوِد. شبت . شبث . (ناظم الاطباء). رجوع به شبت شود.
-
شواش
لغتنامه دهخدا
شواش . [ ش ِ ] (اِ) شبت و انیسون . (ناظم الاطباء).
-
شوذ
لغتنامه دهخدا
شوذ. [ ش ِ وِ ] (معرب ، اِ)سبت . شبت . شبث . سبط. (از المعرب جوالیقی ص 409) (ازنشوءاللغه ص 20). و رجوع به شود و شبت و شبث شود.
-
بارنب
لغتنامه دهخدا
بارنب . [ ن َ ](اِ) تخم شبت ، به هندی سویا نامند. (آنندراج ). تخم انیسون . (ناظم الاطباء) (دِمزن ). تخم شبت . (دِمزن ).
-
شوت
لغتنامه دهخدا
شوت . [ ش ِ وِ ] (اِ) شِوِد. شِبِت . شبث . نام گیاهی است . رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
فول طامون
لغتنامه دهخدا
فول طامون . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی شبت است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
بانب
لغتنامه دهخدا
بانب . [ ن َ ] (اِ) تخم شبت . (هفت قلزم ). تخم شبث .
-
شوی
لغتنامه دهخدا
شوی . [ ش ِ ] (اِ) شبت و آن رستنیی باشد که آن را ریزه کنند و در طعام و ماست ریزند.(برهان ). شبت . (جهانگیری ). مخفف شوید. || دهلیز و دالان خرد و کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء).