کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شباهت داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شباهت داشتن
لغتنامه دهخدا
شباهت داشتن . [ ش َ / ش ِ هََ ت َ ] (مص مرکب ) مانستن .مشابهت داشتن . شبیه و مانند بودن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
بی شباهت
لغتنامه دهخدا
بی شباهت . [ ش َ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + شباهت ) که شباهت و مانایی ندارد. بدون مانستن . رجوع به شباهت شود.
-
جستوجو در متن
-
چهارطاق بودن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق بودن . [چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) شباهت و مانندگی داشتن به چهارطاق و چهارطاقی . گشادگی داشتن . بازوگشاده بودن .- چهارطاق بودن در ؛ گشاده بودن و باز بودن کامل آن .
-
تاییدن
لغتنامه دهخدا
تاییدن . [ دَ ] (مص ) شباهت داشتن و مشابه بودن .(ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286).
-
بازمانستن
لغتنامه دهخدا
بازمانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) مانستن . شباهت داشتن : بلبل عرشند سخن پروران باز چه مانند به آن دیگران .نظامی .
-
مانندگی داشتن
لغتنامه دهخدا
مانندگی داشتن . [ ن َن ْ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شباهت داشتن : هرعاقل که به انصاف تأمل کند، انکار نکند که در این اختیار مجبری به گبرکی بهتر مانندگی دارد که به رافضیی . (کتاب النقض ص 446). مقتدی او باشد به جهودان و او بهتر مانندگی دارد به ایشان . (ک...
-
مضاهات
لغتنامه دهخدا
مضاهات . [ م ُ ] (ع مص ) به چیزی مانند شدن . (آنندراج ) (غیاث ). شباهت به دیگری داشتن . (ناظم الاطباء) : کس را از افاضل جهان مایه و پایه ٔ مضاهات و مباهات او نبود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
حکایت کردن
لغتنامه دهخدا
حکایت کردن . [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن . حدیث کردن . قصه کردن . یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذردنتوانم که حکایت کنم الا بحضور. سعدی .یکی از بزرگان اهل تمیزحکایت کند ز ابن عبدالعزیز. سعدی .این حکایت که میکند سعدی بس بخواهند در ...
-
چهارشاخ
لغتنامه دهخدا
چهارشاخ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ابزاری چوبی که دسته ٔ آن به دسته ٔ بیل و پارو ماند وبه یکسر آن چهار شاخه ٔ نوک تیز که اندکی خمیدگی دارند وصل شده است . و روی هم رفته به پنجه ٔ انسان و چنگال غذاخوری بی شباهت نیست و گاهی نیز ممکن است پنج شاخه و بیشتر...
-
تنزیه
لغتنامه دهخدا
تنزیه . [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دور گردانیدن . (زوزنی ). دور داشتن خود را از زشتی و بدی و پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دور کردن و پاک کردن از چیزهای زشت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاکی و طها...
-
مانستن
لغتنامه دهخدا
مانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) مانند شدن به چیزی (فرهنگ رشیدی ). به صفت چیزی شدن باشد یعنی شبه و مانند و نظیر شدن . (برهان )(آنندراج ). مشابهت داشتن و نظیر و مانند شدن . (ناظم الاطباء). ماندن . شبیه بودن . تشبه . مشابهت . تشابه . شباهت . مضاهات . (یادداش...
-
حکایت
لغتنامه دهخدا
حکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || ...
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. (ع مص ) رفتن اسب و یا سگ بهر سو و این طرف و آن طرف به جولان و گریز آنها. (ناظم الاطباء). رها گشتن و رفتن اسب و سگ بدینجا و آنجا از روی شادی ، و یا براه خود رفتن بطوری که چیزی وی را بازنگرداند. (از اقرب الموارد). دویدن . (دهار). رفتگی و گریز.(من...