کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبابی
لغتنامه دهخدا
شبابی . [ ش َ ] (اِخ ) ابن سمیععیسی بن حافظ ابوذر عبدبن احمدبن محمدبن عبداﷲ هروی شبابی از محدثان قرن پنجم بود. (از انساب سمعانی ).
-
شبابی
لغتنامه دهخدا
شبابی . [ ش َ ] (اِخ ) او راست : «قطف الثمار»، برگزیده ای از ادب و تاریخ و جغرافیا. (از معجم المطبوعات ستون 1096).
-
شبابی
لغتنامه دهخدا
شبابی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به سراة بنی شبابة در نواحی مکه و آن نام طایفه ای است و گروهی بدان منسوبند. (از انساب سمعانی ) (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
دراج
لغتنامه دهخدا
دراج . [ دَ ](اِخ ) ابن زراعه ٔ شبابی ، امیر مکه . (منتهی الارب ).
-
ام سریاح
لغتنامه دهخدا
ام سریاح . [ اُم ْ م ِ س ِ ] (اِخ ) زن دراج بن زرعه ٔ شبابی امیر مکه بود. (یادداشت مؤلف ).
-
کنتنی
لغتنامه دهخدا
کنتنی . [ ک ُ ت ُ ](ع ص ) (از «ک ن ت ») کنتی . درشت و کلان جثه توانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کُنتی ّ شود. || (ص نسبی ) (از «ک ون ») پیرکلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کلانسال . (ناظم الاطباء). گویا این لفظمنسوب باشد به قول آنک...
-
هبةا
لغتنامه دهخدا
هبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حسین بن علاف شیرازی ، مکنی به ابوبکر، نحوی و شاعر و ادیب فاضل و در علوم عصر خود وارد بود.وی بخراسان و ماوراءالنهر سفر کرد. از حمادبن مدرک و غیره حدیث شنید و حافظ ابوعبداﷲبن حاکم از وی استماع حدیث کرد و نام وی را...
-
زباء
لغتنامه دهخدا
زباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) دختر علقمةبن خصفه ٔ طائی است . وی از زیباترین زنان روزگار خویش بشمار میرفت . و حارث بن سلیل اسدی دوست علقمه چون او را بدید دل از دست بداد و او را از پدرش خواستگاری کرد و گفت : اتیتک خاطباً و قد ینکح الخاطب و یدرک الطالب و یم...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) بغدادی .عبدالقاهربن طاهربن محمد تمیمی . از مشاهیر ادباء و فقهای شافعیه است . او را در حساب و فرائض ید طولی بوده است . مولد و منشاء او بغداد است سپس به نشابور شدو تا گاه وفات بدانجا بزیست وی فقه از ابواسحاق اسفراینی فراگرفت...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زُ ب َ ] (اِخ ) عمروبن معدیکرب زبیدی . از زبید الاصغر است که بطنی از زبید حجاز میباشند. (از لسان العرب ). سمعانی آرد: عمروبن معدیکرب مکنی به ابوثور دلاور عرب . در روزگار عمر خطاب در نبرد نهاوند کشته شد. (از انساب ). ابن اثیر آرد: عمروبن معد...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فارس بن زکریا اللغوی . ابن جوزی گوید احمدبن زکریا ابن فارس به سال سیصد و شصت و نه درگذشت ، و دو روز پیش از مرگ این قطعه بگفت :یارب ان ذنوبی قد احطت بهاعلما و بی و باعلانی و اسراری انا الموحد لکنی المقربهافهب ذنوبی لتوحیدی ...