کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش َ ] (اِ) نام پرده ای است از موسیقی . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). معرب آن شبابة است . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ). رجوع به شبابة شود.
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است در یمن . (از معجم البلدان ).
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش َ ] (ع اِ) جمع شاب به معنی مرد جوان است و آن از سن بلوغ تا سی سالگی باشد. (از اقرب الموارد): الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة. (از منتهی الارب ). رجوع به شاب شود.
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش َ ] (ع مص ، اِمص ) جوانی . (از اقرب الموارد). جوانی و آن از سی تا چهل است : شب الغلام شباباً؛ جوان گردید کودک . (از منتهی الارب ). جوانی باشد که در مقابل پیری است . (برهان قاطع) : همیشه تا نشود خوشتر از بهار خزان همیشه تا نبود خوشتر از شبا...
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش ِ ] (اِ) نام درختی است که آن را ماهودانه گویند و برگ آن به ماهی کوچک می ماند و میوه ٔ آن سه سه میشود، مانند: بنادق کبار و آن را به عربی حب الملوک خوانند و این غیر حب السلاطین است و مسهل عرق النساءو مفاصل و نقرس باشد. (برهان قاطع) (از آنندر...
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش ِ ] (ع اِ) آنچه بدان آتش افروزند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش ِ ] (ع مص ) شادمانی و نشاط اسب که برداشتن هر دو دست باشد. (منتهی الارب ). برسکیزیدن اسب . (المصادر زوزنی ). || به معنی تشبیب آمده است : قصیدة حسنةالشباب ؛ قصیده ای که تشبیب آن نیکو باشد. و کان جریر ارق الناس شباباً؛ جریر رقیق ترین مردم در ...
-
واژههای مشابه
-
سیدا شباب اهل الجنة
لغتنامه دهخدا
سیدا شباب اهل الجنة. [ س َی ْ ی ِ ش َ ب ِ اَ لِل ْ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) دو سید جوانان بهشت . لقب حسن و حسین علیهماالسلام . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
آنفه
لغتنامه دهخدا
آنفه . [ ن ِ ف َ ] (ع اِ) آنفه ٔ صِبا، آنفه ٔ شباب ؛ اوّل صِبا. اوّل شباب . میعه ٔ صِبا. میعه ٔ شباب .
-
غیدان
لغتنامه دهخدا
غیدان . [ غ َ ] (ع اِ) اول جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غیدان شباب ؛ اول جوانی . (از اقرب الموارد).
-
سخود
لغتنامه دهخدا
سخود. [ س َ ] (ع ص ) شباب سخود؛ جوانی خوش با ناز و نعمت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حسین رامینی
لغتنامه دهخدا
حسین رامینی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) متخلص به شباب . شاعر معاصر محمود افغان بود. (ذریعه ج 9 ص 505).
-
اتراب
لغتنامه دهخدا
اتراب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ترب . همزادان . همسالان . اَسنان . هم سنان . هم عمران . || همسران . اَمثال . اقران . دوستان : با طراوت جوانی و مقتبل شباب در اقران و اَتراب خویش بی نظیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بسبب مناسبت شباب در زمره ٔ اَتراب و ا...