کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین است در تاریکی سایه ٔ زمین وقتی که آفتاب زیر افق پنهان باشد. (از التفهیم ). مقابل روز. مدت زم...
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َب ب ] (ع اِ) نوعی از زاج باشد و آن را زاج بلور خوانند و گویند که آن از کوه فروچکد و مانند یخ بفسرد و بهترین وی آن است که از جانب یمن آورند و گویند که به این معنی عربی است . (از برهان قاطع). نوعی از زاگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زاج . نوش...
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش ِب ب ] (ع اِ) گاو وحشی جوان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش ُ ] (اِ)اسم نوعی از عنکبوت سمی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش ُب ب ] (اِخ ) نام موضعی است دریمن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء).
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ش َب ب ] (ع مص ) زیاده کردن حسن و جمال زن را سراندازاو چه سفیدی چهره در برابر سیاهی موی یا سرانداز وی را زیباتر کند. (از متن اللغة) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افروخته کردن لون . (مصادراللغه ٔ زوزنی ص 94). || بهیجان در آوردن . تهییج کرد...
-
واژههای مشابه
-
ظرف شب
لغتنامه دهخدا
ظرف شب . [ ظَ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصیص . ظرفی که در اطاق شب هنگام برای ادرار بول پیران و بیماران به کار است .
-
کحلی شب
لغتنامه دهخدا
کحلی شب .[ ک ُ ش َ ] (اِ مرکب ) بمعنی کحلی روز است که کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). کحلی پرند. تاریکی شب . (از ناظم الاطباء). رجوع به کحلی روز شود.
-
کلاته شب
لغتنامه دهخدا
کلاته شب . [ ک َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و گرم سیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
گرد شب
لغتنامه دهخدا
گرد شب . [ گ َ دِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سیاهی شب است . (برهان ) (آنندراج ).
-
نصف شب
لغتنامه دهخدا
نصف شب . [ ن ِ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیمه شب . ناف شب . دل شب .
-
نم شب
لغتنامه دهخدا
نم شب . [ ن َ م ِ / ن َ ش َ ] (اِ مرکب ) شب نم . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).
-
ساقی شب
لغتنامه دهخدا
ساقی شب . [ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماه . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ). || صبح . (شرفنامه ٔ منیری ). صبح صادق . (برهان ) (آنندراج ). || پیر. مرشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ).
-
غیوران شب
لغتنامه دهخدا
غیوران شب . [ غ َ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب بیداران . (انجمن آرا). کنایه از شب بیداران و شبخیزان است . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به غیور شب و مجموعه ٔ مترادفات ص 221 شود.