کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاگردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاگردی
لغتنامه دهخدا
شاگردی . [ گ ِ ] (حامص ) مقابل استادی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). عمل شاگرد. تلمذ : چو بشنید بوراب از او داستان بشاگردیش گشت همداستان . فردوسی .بشاگردیش هر که دلشاد بوددل و دانش و دینش آباد بود. اسدی .که کرد از خاطر خواجه مؤیددر حکمت گشاده بر تو ...
-
واژههای مشابه
-
شاگردی کردن
لغتنامه دهخدا
شاگردی کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در خدمت استاد بودن فراگرفتن فضل و دانش را. تتلمذ کردن : شاگردی روزگار کردم بسیاردر دور زمان هنوز استاد نیم . خیام .|| به خدمت در نزد کسی ایستادن . در خدمت صنعتگری استاد کار کردن و کار آموختن . || وردستی استاد ک...
-
جستوجو در متن
-
همشاگردی
لغتنامه دهخدا
همشاگردی . [ هََ گ ِ ] (ص مرکب ) هم شاگردی . آنکه با دیگری در یک مدرسه شاگردی کند. هم مدرسه . همدرس . همکلاس . رجوع به این مدخل ها شود.
-
شاه گردی
لغتنامه دهخدا
شاه گردی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) بندگی و فرمانبرداری و شاگردی . (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد. رجوع به شاگرد و شاگردی شود.
-
نوملازمی
لغتنامه دهخدا
نوملازمی . [ ن َ/ نُو م ُ زِ ] (حامص مرکب ) شاگردی . (ناظم الاطباء).
-
تلمذ
لغتنامه دهخدا
تلمذ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) شاگردی کردن . (دهار). شاگردی . (غیاث اللغات ). شاگردی و شاگردی کردن . (آنندراج ). آموختن . یقال : تلمذ عند فلان ؛ ای تعلم . (ناظم الاطباء). شاگرد کسی گردیدن : تلمذ لفلان . (از المنجد). || کودک را بشاگردی گرفتن . (از ا...
-
سبق تاش
لغتنامه دهخدا
سبق تاش . [ س َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم سبق . هم درس . هم شاگردی . (آنندراج ) (استینگاس ).
-
تلمیذی
لغتنامه دهخدا
تلمیذی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شاگردی : ... و اول ، تلمیذی جد بنده کرد در پارس به ابتداء جوانی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118).
-
مریدی
لغتنامه دهخدا
مریدی . [ م ُ ] (حامص ) حالت و چگونگی مرید. مرید بودن . شاگردی و اطاعت وفرمانبرداری . (ناظم الاطباء). و رجوع به مرید شود.
-
شاجردی
لغتنامه دهخدا
شاجردی . [ ج ِ ] (معرب ، اِ) معرب شاگردی . متعلم . شاقردی : وما کنت شاجردی ولکن حسبتی اذا مسحل سدی لی القول انطق .اعشی .
-
طرفان
لغتنامه دهخدا
طرفان . [ طَ رَ ] (اِخ ) نزد فقهاء حنفیه عبارت از ابوحنیفه و محمد باشند و بدین نام نامیده شده اند برای آنکه یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
نیم کاری
لغتنامه دهخدا
نیم کاری . (حامص مرکب ) مزدوری . (فرهنگ فارسی معین ) : در از لعلش به درج تنگ باری مه از رویش به شغل نیم کاری . امیرخسرو (از انجمن آرا).|| شاگردی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
آینه گر
لغتنامه دهخدا
آینه گر. [ ی ِ ن َ / ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) سازنده ٔ آینه : شاگردی عبارت و خط تو کرده اندهم صبح آینه گر و هم شام مشک سای .کمال اسماعیل .