کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاکی
لغتنامه دهخدا
شاکی . (ع ص ) شکایت و گله کننده . (از دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد گله مند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دادخواه . متظلم . عارض . فریادخواه . رافع قصه . دست بردارنده بدادخواهی : من ز جان جان شکایت میکنم من نیم شاکی حکایت م...
-
واژههای مشابه
-
شاکی السلاح
لغتنامه دهخدا
شاکی السلاح . [ کِس ْ س ِ ] (ع ص مرکب ) مرد صاحب شوکت و حدّت در سلاح خود (و آن مقلوب شائک است ). (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (از منتهی الارب ) (نشوء اللغة ص 16). زیناوند. (مفاتیح ). تمام سلاح . سلاح ور. غرق دریکصد و چهارده پارچه سلاح رزم . و رجوع ب...
-
جستوجو در متن
-
شاکیة
لغتنامه دهخدا
شاکیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث شاکی . دادخواه . رجوع به شاکی شود. || مرد با سلاح و تیز: رجل شاکیةالسلاح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد با زین افزار جنگ . زیناوند. تمام سلاح . غرق در یکصد و چهارده پارچه سلاح رزم . رجوع به شاکی السلاح شود.
-
شائک
لغتنامه دهخدا
شائک . [ ءِ ] (ع ص ) خاردار . (اقرب الموارد). ج ، شاکة. (اقرب الموارد) شجر شائک السلاح ؛ شاکی السلاح . رجوع به نشوءاللغه ص 16و لغت شاکی شود. || رجل شائک السلاح ؛ ای ذوشوکة وحدة فی سلاحه و یقال ایضاً شاک السلاح بالتشدید. (اقرب الموارد).
-
گله کننده
لغتنامه دهخدا
گله کننده . [ گ ِ ل َ / ل ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شکایت کننده . شاکی . (دهار). رجوع به گله و گله کردن شود.
-
شکوه مند
لغتنامه دهخدا
شکوه مند. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) گله مند. شاکی . شکوه پرداز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
رضانامچه
لغتنامه دهخدا
رضانامچه . [ رِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) رضایت نامه . (یادداشت مؤلف ). نوشته ای که شاکی و مدعی درباره ٔ گذشت از شکایت یا دعوی دهد : تعیین کدخدایان محلات و ریش سفیدان اصناف با مشارالیه است به این نحو که سکنه ٔ هر محله و هر صنف و هر قریه هرکه را امین و ...
-
ناعی
لغتنامه دهخدا
ناعی . (ع ص ) خبردهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خبر مرگ کسی را دهنده . (ناظم الاطباء).آنکه خبر مرگ می آورد. (از اقرب الموارد). ناقل خبر مرگ . آنکه خبر مرگ کسی را آرد ج ، نعاء : و هرکجا داعی ناعی و رفیقی رقیقی شده . (جهانگشای جوینی ). گوش ها در آن...
-
مشتکی
لغتنامه دهخدا
مشتکی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) گله کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گله مند. شاکی . متشکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنج دیده و شکایت کننده از رنج و آزار. (ناظم الاطباء) : از روزگار، خلق شکایت کند به تووز تو به روزگار کسی نیست مشتکی . سوزنی (دی...
-
زیناوند
لغتنامه دهخدا
زیناوند. [ وَ ] (ص مرکب ) شاکی السلاح . (مفاتیح ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این کلمه که به اشکال دیگر هم ضبط شده (ریباوند، دیباوند، زیباوند)، خواه بواسطه ٔ خود مؤلفین که پی به ترکیب اصلی کلمه نبرده اند و خواه بدست نساخ بواسطه ٔ کم و بیش گذاشتن نقطه ...
-
رشید ایوب
لغتنامه دهخدا
رشید ایوب . [ رَ اَی ْ یو ] (اِخ ) شاعر لبنانی است . در بسکنتا از دیه های لبنان بدنیا آمد و در سال 1889م . به پاریس سفر کرد و سه سال در آنجا اقامت گزید و سپس به منچستر رفت و همچنان در آنجا ساکن شد. بعد به زادگاه خود برگشت و چند سال در آنجا ماند. پس ا...
-
رضایت
لغتنامه دهخدا
رضایت . [ رِ ی َ ] (از ع ، اِمص ) خشنودی و پسندیدگی و میل . (ناظم الاطباء). رضایة. خشنودی . (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فارسی معین ). از مصادر مجعول است که بجای رضا و رضوان استعمال می شود و اگر هم در لغت عربی موجود بود می بایست رضاوت با...
-
روایت کردن
لغتنامه دهخدا
روایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از قول کسی سخن یا خبری گفتن . نقل کردن . (ناظم الاطباء). نقل کردن گفته ٔ کسی . از گفته ٔ دیگری به غیبت او نقل کردن : اثر، اثارة؛ روایت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : اردشیر بابکان بزرگتر چیزی که از وی ر...