کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه نشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاه نشین
لغتنامه دهخدا
شاه نشین . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) پیشگاه . صدر. هر قسمت برتر از قسمتهای دیگر تالار یا اطاق که تخصیص به بزرگان داشته باشد و آن جایی است چون محراب که در قسمت صدر اطاق سازند چنانکه در حمام نیز باشد. قسمت پیش تالار که زمین آن بلندتر از زمین قسمتهای دیگر است ...
-
شاه نشین
لغتنامه دهخدا
شاه نشین . [ ن ِ ] (اِخ ) (کوه ...) نام یکی از کوههای جنوبی لاهیجان به شمال ایران . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 170).
-
شاه نشین
لغتنامه دهخدا
شاه نشین . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرانی شهرستان بیجار. دارای 840 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات دیم ، لبنیات و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شاه نشین
لغتنامه دهخدا
شاه نشین . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیربخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 609 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شاه نشین
لغتنامه دهخدا
شاه نشین . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان . دارای 389 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات . پنبه . انار و گردو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
شاه نشین
لغتنامه دهخدا
شاه نشین . [ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رود زر بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) گوسپند نر و ماده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، شاه ، شیاه ، شِواه ، اشاوِه ، شَوی ْ، شیه ،و شیِّه و این سه قسم اخیر اسم جمعند. (اقرب الموارد). || و اصل شاة، شاهة است چه تصغیر آن شُوَیهَة و جمع شیاة آمده است . هاء برا...
-
علی شاه شاه عبدالعظیمی
لغتنامه دهخدا
علی شاه شاه عبدالعظیمی . [ ع َ هَِ شا ع َ دُل ْ ع َ ](اِخ ) وی در قرن 10 هَ . ق . میزیست و شعر نیز میگفت . برادرش میر هدایةاﷲ عظیم نیز از شعرا بود. ابیاتی از اشعار وی در تحفه ٔ سامی نقل شده است . (از الذریعه ٔ آقا بزرگ طهرانی ج 9 ص 759 از تحفه ٔ سامی...
-
طیب شاه
لغتنامه دهخدا
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقبش جلال الدین و نهمین پادشاه از ملوک شبانکاره است که از سال 664 تا 681 هَ . ق . در فارس فرمانروائی داشته است .
-
طیب شاه
لغتنامه دهخدا
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ملقب به امیر. از امرای عصر امیر پیر حسین چوپانی که با چند تن از همراهان دیگر وی مانند شمس الدین صاین قاضی سمنانی و امی زاده علی پیلتن یکباره از امیر پیرحسین گریخت وبملک اشرف که با امیر پیر حسین نبرد میکرد، پیوست . رجوع ...
-
غازی شاه
لغتنامه دهخدا
غازی شاه . (اِخ ) ملقب به اختیارالدین . از امرای بنگاله ٔ شرقی از سال 1349-1352 هَ . ق . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 276). و رجوع به اختیارالدین غازی شود.
-
گوپت شاه
لغتنامه دهخدا
گوپت شاه . [ پ َ ] (اِخ ) عنوان اغریرث پسر پشنگ برادر افراسیاب و پسرش (پسر اغریرث ) میباشد. رجوع به یسنا ج 1 تألیف پورداود ص 48، و گوپت در همین لغت نامه شود.
-
کی شاه
لغتنامه دهخدا
کی شاه . [ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است : سپه کرد و نزدیک او راه جست همی تخت و دیهیم کی شاه جست . (شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 14).برفتند با سوکواری و دردز درگاه کی شاه برخاست گرد. (شاهنامه ایضاً ص 15).رجوع به «کی...